Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
drench
خیساندن
abates
خیساندن
imbibes
خیساندن
bdrench
خیساندن
imbibed
خیساندن
abating
خیساندن
embrue
خیساندن
imbibe
خیساندن
sops
خیساندن
abated
خیساندن
maceration
خیساندن
steepen
خیساندن
leaching
خیساندن
sop
خیساندن
cures
خیساندن
cured
خیساندن
cure
خیساندن
abate
خیساندن
imbibing
خیساندن
steep
خیساندن
steepest
خیساندن
water soak
در اب خیساندن
rait
خیساندن
soak
خیساندن
soaks
خیساندن
to grieve over anything
برای چیزی
imbrue
تر کردن خیساندن
poach
خیساندن دزدیدن
poached
خیساندن دزدیدن
poaches
خیساندن دزدیدن
inclinable to something
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
requesting
تقاضا برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
macerate
خیساندن خیس شدن
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
demand
تقاضا برای انجام چیزی
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
demands
تقاضا برای انجام چیزی
asking
برای چیزی بی تاب شدن
asks
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
approval
توافق برای استفاده از چیزی
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
bate
خیساندن چرم درماده قلیایی
soaks
عمل خیساندن خیس خوری
soak
عمل خیساندن خیس خوری
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
reconstitutes
خیساندن امادیا جیره خشک شده
reconstituting
خیساندن امادیا جیره خشک شده
reconstituted
خیساندن امادیا جیره خشک شده
reconstitute
خیساندن امادیا جیره خشک شده
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to have something made
[by somebody]
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
clip-on
<adj.>
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
moistens
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moistened
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moisten
نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com