Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (8 milliseconds)
English
Persian
catchall
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
Other Matches
thing
اشیاء
valuable goods
اشیاء بهادار
still life
نقش اشیاء
hidden objects
اشیاء پنهان
valuable goods
اشیاء باارزش
turnery
اشیاء تراشیدنی
prohibited goods
اشیاء ممنوع
means objects
اشیاء وسیله
equipollent
اشیاء هم قوه
odds and ends
<idiom>
اشیاء جوروباجور
consumer goods
اشیاء مصرفی
sacrilege
سرقت اشیاء مقدسه
bric a brac
اشیاء کهنه وعتیقه
harnessing
اشیاء تهیه کردن
harnessed
اشیاء تهیه کردن
harness
اشیاء تهیه کردن
achate
اشیاء خریداری شده
reliquaries
جعبه اشیاء متبرکه
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
gew gaw
اشیاء قشنگ بی مصرف
reliquary
جعبه اشیاء متبرکه
abandonee
صاحب اشیاء ترک شده
plinking
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
microstructure
ساختمان میکروسکپی اشیاء یابافت ها
phantasmagoria
منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
avoirdupois
اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
phantasmagorias
منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
doppler radar
رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
scrimshaw
اشیاء منبت کاری یا حکاکی شده زینتی
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
anthropopathism
اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
comparator
دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
varicolored
گوناگون
various
گوناگون
miscellaneous
گوناگون
odd and ends
گوناگون
diverse
گوناگون
protean
گوناگون
pied
گوناگون
varied
گوناگون
sundry
گوناگون
variate
گوناگون
heterochromous
گوناگون
sundries
گوناگون
mixtilineal
گوناگون خط
multifarious
گوناگون
multiple
گوناگون
variegated
گوناگون
micrometer caliper
پرگار مخصوص اندازه گیری اشیاء خیلی ریز
false parallax
تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
miscellaneously
بطور گوناگون
variegated colours
رنگهای گوناگون
varia
مطالب گوناگون
under various titles
به عناوین گوناگون
undervarious
بعناوین گوناگون
varia
اشیا گوناگون
diversifying
گوناگون ساختن
wide-ranging
متنوع - گوناگون
diversify
گوناگون ساختن
oddments
مواد گوناگون
diversified
گوناگون ساختن
versicolor
برنگهای گوناگون
multiple
چندلا گوناگون
variant
گوناگون مختلف
varietal
گوناگون پر از تنوعات
here and there
<idiom>
درمکانهای گوناگون
diversifies
گوناگون ساختن
flea markets
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
periscope
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscopes
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
flea market
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
miscellany
مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellanies
مجموعهای از مطالب گوناگون
polyphagia
خورنده غذاهای گوناگون
variform
گوناگون مختلف الشکل
manifoldly
بطور متعدد یا گوناگون
humoursomeness
حالات ویژه گوناگون
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
sundry
اقلام متفرقه گوناگون
heterochromous
دارای رنگهای گوناگون
job lots
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
polyvalent
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
symposia
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
varied
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lot
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
shadow factor
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
spasur
سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
Reforms are needed in various directions.
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
redundancies
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancy
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
moto scramble
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
combination carrier
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
fetish
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
stroke writer
ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
fetishes
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
varriform
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
universal provider
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hexapla
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
heteromorphic
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
sprites
اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
z scale
نوعی مقیاس خطی روی عکس هوایی مورب که برای اندازه گیری ارتفاع اشیاء به کار می رود
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
dog down
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
boilerplate
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
conceptual tool
وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
spectrozonal photography
عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
hyperfocal distance
مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
hypercard
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
moment
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
Of all sorts. Of every description.
جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com