English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
phylarch فرمانده سواره نظام
Other Matches
yeomanry سواره نظام
dragoons سواره نظام
horseman سواره نظام
horse سواره نظام
dragoon سواره نظام
cavalry سواره نظام
dragonnades بوسیله سواره نظام
ironside نام سواره نظام
yeomanry سواره نظام سرباز داوطلب
bucks دولادولا رفتن سواره نظام
dragoons سواره نظام راهدایت کردن
buck دولادولا رفتن سواره نظام
dragoon سواره نظام راهدایت کردن
equites سواره نظام صاحب امتیاز
cornetcy پرچم داری سواره نظام
hussar سرباز سواره نظام سبک اسلحه
chevalier سرباز سواره نظام و مسلح سوار
petronel یکجور تپانچه بزرگ که سواره نظام شدههای 61و 71بکارمیبردند
sabretache خرجین یاکیسه چرمی پهن که بکمر بند سرباز سواره نظام اویخته است
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
skipper فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippered فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippering فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippers فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
section chief فرمانده رسد فرمانده قبضه
army commander فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
commander فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commanders فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
dress left از چپ نظام یا از راست نظام
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
chalk commander فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
mounted سواره
roadways سواره رو
roadway سواره رو
overrode سواره گذشتن از
dismounted به طورغیر سواره
dismounted غیر سواره
overrides سواره گذشتن از
override سواره گذشتن از
overridden سواره گذشتن از
to ride one down سواره بکسی
foot infantry غیر سواره
mounted messenger پیک سواره
rides گردش سواره
ride گردش سواره
horseback archery تیراندازی سواره
joust نیزه بازی سواره
jousts نیزه بازی سواره
jousting نیزه بازی سواره
jousted نیزه بازی سواره
he rolled them by سواره از پهلوی انها رد شد
cavalcades سواری گردش سواره
cavalcade سواری گردش سواره
ranger تفنگ دار سواره هنگ سوار
rangers تفنگ دار سواره هنگ سوار
pindari غارتگر سواره درهندوستان درسدههای 71و 81
stag hunting شکار اهو با حالت سواره وکمک تازیها
mounted به طور سواره سوار شده روی وسیله دیگر
tilt شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilts شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
commander in chief فرمانده کل
commander in chief فرمانده کل
chiefs فرمانده
imperator فرمانده
commanders فرمانده
commander of d. فرمانده
chief فرمانده
commander فرمانده
oldman فرمانده کل
generalissimos فرمانده کل
commandant فرمانده
commanders-in-chief فرمانده کل
commander-in-chief فرمانده کل
generalissimo فرمانده کل
commandants فرمانده
drum major فرمانده طبالان
drum majors فرمانده طبالان
army commander فرمانده ارتش
hetman فرمانده لهستانی
admirals امیرالبحر فرمانده
admiral امیرالبحر فرمانده
officer in tactical command فرمانده تاکتیکی
governors حکمران فرمانده
governor حکمران فرمانده
pendragon فرمانده کل قوا
penteconter فرمانده پنجاه تن
commanding officer افسر فرمانده
commanding officers افسر فرمانده
skippered فرمانده ناو
battery commander فرمانده اتشبار
battalion commander فرمانده گردان
brigade commander فرمانده تیپ
chevroner فرمانده گروه
chief of boat فرمانده قایق
commander's concept تدبیر فرمانده
flight leader فرمانده پرواز
company commander فرمانده گروهان
corps commander فرمانده سپاه
division commander فرمانده لشگر
divisional officer فرمانده یگان
exercise commander فرمانده مانور
fleet commander فرمانده ناوگان
skipper فرمانده ناو
skippering فرمانده ناو
captaining فرمانده هواپیما
brigadier فرمانده تیپ
captain فرمانده ناو
captained فرمانده ناو
captained فرمانده هواپیما
captaining فرمانده ناو
brigadiers فرمانده تیپ
leaders فرمانده دسته
leaders راهنما فرمانده
leader فرمانده دسته
leader راهنما فرمانده
captains فرمانده هواپیما
captains فرمانده ناو
captain فرمانده هواپیما
skippers فرمانده ناو
regiment commander فرمانده هنگ
territorial commander فرمانده سرزمینی
prefects رئیس فرمانده
prefect رئیس فرمانده
sector commander فرمانده ناحیه
platoon leader فرمانده دسته
commandants افسر فرمانده
commandant افسر فرمانده
commander in chief فرمانده کل قوا سر فرماندهی
chief of naval operations فرمانده عملیات دریایی
privateer فرمانده کشتی بازرسی
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
official visit بازدید رسمی فرمانده
commander's concept تدبیر عملیاتی فرمانده
sea captain فرمانده نیروی دریایی
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
warlord فرمانده ارتشی فرمانروا
executive order فرمانده دوم ناو
section leader فرمانده رسد یا جوخه
commission pennant پرچم فرمانده ناو
commodores فرمانده پایگاه هوایی
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
commodores فرمانده یکان هوایی
commodores افسر فرمانده دریایی
commodore فرمانده پایگاه هوایی
commodore افسر فرمانده دریایی
commodore فرمانده یکان هوایی
drillmaster فرمانده تمرین نظامی سردسته
tactical air commander فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
sector commander فرمانده ناحیه پدافند هوایی
area air defense commander فرمانده منطقه پدافند هوایی
division officer فرمانده قسمت افسر رسته
constable of france فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
commander's guidance دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
leaders هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
leader هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
trend نظام
chuck سه نظام
left d. نظام به چپ
trends نظام
chucks سه نظام
military نظام
systems نظام
system نظام
chucked سه نظام
budget item اقلامی که به دستور فرمانده قیمت ان ازبودجه یکان کسر میشود
musculature نظام عضلانی
open system نظام باز
infantry پیاده نظام
military مربوط به نظام
modern system نظام جدید
foot infantry پیاده نظام
household system نظام تولیدخانوادگی
exemption معافی نظام
incentive system نظام تشویقی
hand operated chuck سه نظام دستی
jaw chuck سه نظام فک دار
landlordism نظام اربابی
man power مشمولین نظام
market system نظام بازار
communism نظام اشتراکی
miniature system خرده نظام
mixed system نظام مختلط
mnemonic system نظام یادیار
modern system نظام نوین
household system نظام خانوادگی
phonology نظام صوتی
the military profession کار نظام
chucked دستگاه نظام
underdetermined system نظام نامعین
value system نظام ارزشها
conscription نظام وفیفه
welfare system نظام رفاهی
feudalism نظام زمینداری
serviced نظام وفیفه
mechanism of the organ نظام تشکیلات
code نظام نامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com