Dictiornary-Farsi | فرمان انتصاب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
word of command	فرمان انتصاب


Other Matches

ctrl break	در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta	فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta	فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering	دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off	فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
appointment	انتصاب
ordinations	انتصاب
ordination	انتصاب
appointments	انتصاب
stand fast	فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering	فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
terming	دوره انتصاب
ordinands	نامزد انتصاب
term	دوره انتصاب
ordinand	نامزد انتصاب
termed	دوره انتصاب
mitering	انتصاب بمقام اسقفی
mitring	انتصاب بمقام اسقفی
attachment	منتصب کردن یکانها انتصاب
forward march	فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me	فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
computer controlled machine	دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval	فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks	فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
nepotism	انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
cancel check firing	فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
letters of administration	حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
precepts	فرمان
firman	فرمان
handle bar	فرمان
at my command	به فرمان من
handlebar	فرمان
commission	فرمان
commissioning	فرمان
commissions	فرمان
MD	فرمان D
MDs	فرمان D
bugle call	فرمان
if	فرمان IF
for	فرمان FOR
precept	فرمان
by order of	فرمان
chdir	فرمان CD
commandments	فرمان
steering	فرمان
charters	فرمان
drive	فرمان
commandment	فرمان
ordinace	فرمان
drives	فرمان
mkdir	فرمان D
mark time	فرمان در جا
chartered	فرمان
controls	فرمان
controlling	فرمان
control	فرمان
rescript	فرمان
rudder bar	فرمان
charter	فرمان
ship will adjust	فرمان
indocile	نا فرمان
hest	فرمان
chartering	فرمان
sanctioning	فرمان
commanded	فرمان
ordinance	فرمان
institutes	فرمان
instituted	فرمان
commands	فرمان
edicts	فرمان
institute	فرمان
sanctions	فرمان
instituting	فرمان
word	فرمان
worded	فرمان
command	فرمان
sanctioned	فرمان
sanction	فرمان
pipes	فرمان
insubordinate	نا فرمان
assize	فرمان
Rd	فرمان RD
decree	فرمان
decrees	فرمان
edict	فرمان
ordinances	فرمان
decreed	فرمان
decreeing	فرمان
control surface	سطح فرمان
control pannel	تابلوی فرمان
del	فرمان DEL
decretal	فرمان پاپ
verifies	فرمان VERIFY
verify	فرمان VERIFY
control ratio	نسبت فرمان
verifying	فرمان VERIFY
vol	فرمان VOL
control switch	کلید فرمان
control system	سیستم فرمان
control panel	تابلوی فرمان
control lever	اهرم فرمان
at or within call	اماده فرمان
at ease	فرمان ازاد
commanding	فرمان دهنده
advance march	فرمان پیش
chkdsk	فرمان CHKDSK
chcp	فرمان CHCP
cease fire	فرمان اتش بس
at call	اماده فرمان
battalia	فرمان جنگ
backup	فرمان BACKUP
automatic controller	دستگاه فرمان
modes	فرمان ODE
cls	فرمان CLS
control grid	شبکه فرمان
channel command	فرمان کانال
control electrode	الکترود فرمان
control cubicle	ایستگاه فرمان
control circuit	مدار فرمان
control characteristic	مشخصه فرمان
command unit	واحد فرمان
command signal	علامت فرمان
command language	زبان فرمان
command key	کلید فرمان
mode	فرمان ODE
attrib	فرمان اتریب
subsumption	فرمان بردار
in the saddle <idiom>	تحت فرمان
steering lever	اهرم فرمان
prints	فرمان PRINT
xcopy	فرمان XCOPY
word of command	فرمان نظامی
ver	فرمان VER
transient command	فرمان ناپایدار
ten commandments	ده فرمان موسی
tent striking	فرمان ضد استقرار
tatoo	فرمان خاموشی
subordination	فرمان برداری
streeing column	میل فرمان
streeing column	ستون فرمان
steering worm sector	تاج فرمان
channel changer [rare for: remote control]	فرمان از دور
subordination	فرمان بردار
suborder	فرمان بردار
submission	فرمان بردار
postponement	فرمان بردار
hypotaxis	فرمان بردار
zapper [coll.]	فرمان از دور
teleguidance	فرمان از دور
remote control unit	فرمان از دور
remote control	فرمان از دور
clicker [coll.]	فرمان از دور
steering swivel	مفصل فرمان
steering shaft	محور فرمان
steering mechanism	مکانیزم فرمان
motor vehicle tax	فرمان اتومبیل
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
left flank march	فرمان سمت چپ رو
irade	حکم فرمان
internal command	فرمان درونی
instrument board	تخته فرمان
handle escutcheon	روقفلی فرمان
handle bar arm	دسته فرمان
god's ordinace	فرمان خدا
give way	فرمان پاروها با هم
fire order	فرمان اتش
filter command	فرمان FILTER
external command	فرمان خارجی
external command	فرمان برونی
electronic control	فرمان الکترونیکی
drum controller	غلطک فرمان
on the double	فرمان بدو رو
operator command	فرمان متصدی
order arms	فرمان پافنگ
steering gear	جعبه فرمان
steering gear	دنده فرمان
steering column tube	لوله فرمان
steering axle	میل فرمان
steering axle	میله فرمان
servo	فرمان یار
rudder bar	فرمان هواپیما
rise and shine	فرمان برپا
repeat range	فرمان برد از نو
ren	فرمان REN
regeneration control	فرمان واکنشی
radio control	فرمان رادیویی
preparatory command	فرمان حاضرباش
preparatory command	فرمان خبر
power steering	فرمان خودکار
parade rest	فرمان ازاد
diskcomp	فرمان DISKCOPY
verified	فرمان VERIFY
ordaining	فرمان دادن
appends	فرمان APPEND
appending	فرمان APPEND
appended	فرمان APPEND
append	فرمان APPEND
steering wheels	چرخ فرمان
steering wheel	چرخ فرمان