Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
to i. obedience intoa child
فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
Other Matches
subordination
فرمان برداری
obediently
از روی فرمان برداری
xerography
عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
xerographic
عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
stencilling
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilled
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciling
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciled
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencils
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencil
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
hectograph
ماشین کپیه برداری یارونوشت برداری
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
instill
کم کم فهماندن
purporst
فهماندن
clear
فهماندن
get across to
فهماندن
purports
فهماندن
purporting
فهماندن
purported
فهماندن
purport
فهماندن
get across
فهماندن
instil
کم کم فهماندن
put across
فهماندن
instilling
کم کم فهماندن
shows
فهماندن
clears
فهماندن
clearest
فهماندن
to give to understand
فهماندن
show
فهماندن
showed
فهماندن
instilled
کم کم فهماندن
clearer
فهماندن
instils
کم کم فهماندن
instills
کم کم فهماندن
gesticulates
باژست فهماندن
gesticulated
باژست فهماندن
gesticulating
باژست فهماندن
represents
نمایاندن فهماندن
represented
نمایاندن فهماندن
represent
نمایاندن فهماندن
inspeak
با سخن فهماندن
expessible
قابل فهماندن
insinuates
به اشاره فهماندن
insinuate
به اشاره فهماندن
insinuated
به اشاره فهماندن
gesticulate
باژست فهماندن
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
inexpessive
فاقد قوه فهماندن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
insinuate
بطور ضمنی فهماندن
insinuates
بطور ضمنی فهماندن
insinuated
بطور ضمنی فهماندن
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
signify
حاکی بودن از باشاره فهماندن
to smack of something
<idiom>
ضمنا فهماندن
[اصطلاح مجازی]
signifies
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying
حاکی بودن از باشاره فهماندن
expressed
دلالت کردن بر فهماندن صریح
express
دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressing
دلالت کردن بر فهماندن صریح
expresses
دلالت کردن بر فهماندن صریح
to draw a moral
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
shrug
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugging
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
bring home the importance of something to someone
<idiom>
شیرفهم کردن -کاملا فهماندن چیزی به کسی
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
decerebration
مخ برداری
vectors
برداری
embodiment
در برداری
vector
برداری
mark time
فرمان در جا
control
فرمان
handle bar
فرمان
commandment
فرمان
drives
فرمان
decree
فرمان
drive
فرمان
controls
فرمان
decreed
فرمان
decrees
فرمان
commandments
فرمان
assize
فرمان
at my command
به فرمان من
mkdir
فرمان D
MDs
فرمان D
controlling
فرمان
precepts
فرمان
precept
فرمان
by order of
فرمان
for
فرمان FOR
sanction
فرمان
hest
فرمان
sanctions
فرمان
sanctioning
فرمان
pipes
فرمان
insubordinate
نا فرمان
indocile
نا فرمان
sanctioned
فرمان
if
فرمان IF
ordinace
فرمان
ship will adjust
فرمان
chartered
فرمان
charter
فرمان
edict
فرمان
command
فرمان
rescript
فرمان
commanded
فرمان
chartering
فرمان
commission
فرمان
decreeing
فرمان
word
فرمان
institute
فرمان
instituted
فرمان
institutes
فرمان
instituting
فرمان
edicts
فرمان
worded
فرمان
charters
فرمان
commands
فرمان
rudder bar
فرمان
Rd
فرمان RD
chdir
فرمان CD
firman
فرمان
handlebar
فرمان
ordinances
فرمان
MD
فرمان D
commissions
فرمان
commissioning
فرمان
bugle call
فرمان
ordinance
فرمان
steering
فرمان
mapping
نقشه برداری
vector analysis
تحلیل برداری
vector processor
پردازنده برداری
vector power
توان برداری
gaud
کلاه برداری
vector product
حاصلضرب برداری
metal cutting
براده برداری
vector quantity
کمیت برداری
vector quantities
اندازههای برداری
samplery
نمونه برداری
duplication
نسخه برداری
operation
بهره برداری
topography
نقشه برداری
utilization
بهره برداری
swindles
کلاه برداری
swindled
کلاه برداری
swindle
کلاه برداری
machining
براده برداری
metal cutting work
براده برداری
surveyor's level
ترازنقشه برداری
fraudulence
کلاه برداری
tread
گام برداری
treading
گام برداری
treads
گام برداری
photogeny
عکس برداری
ovariectomy
تخمدان برداری
sampling
نمونه برداری
duplicate
نسخه برداری
vector pair
زوج برداری
removal of chips
براده برداری
vector field
میدان برداری
footstep
گام برداری
footsteps
گام برداری
vector display
نمایش برداری
vector diagram
نمودار برداری
stripping
قالب برداری
duplicating
نسخه برداری
duplicates
نسخه برداری
duplicated
نسخه برداری
exploitation
بهره برداری
topectomy
تکه برداری
survey
نقشه برداری
extirpation
اندام برداری
enervation
عصب برداری
hemispherectomy
نیمکره برداری
copying
کپی برداری
copying
نسخه برداری
surveyed
نقشه برداری
listings
سیاهه برداری
listing
سیاهه برداری
surveys
نقشه برداری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com