English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
English Persian
route فرمان حرکت دادن
routes فرمان حرکت دادن
Other Matches
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
hawed درنگ فرمان حرکت
haws درنگ فرمان حرکت
haw درنگ فرمان حرکت
hawing درنگ فرمان حرکت
marching orders فرمان حرکت برای جنگ
tent striking فرمان اماده حرکت شدن یکانها
recover به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovering به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
recovers به حالت اول درامدن فرمان حرکت از نو
wingman خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
operated فرمان دادن
operate فرمان دادن
commanded فرمان دادن
officer فرمان دادن
ordain فرمان دادن
officers فرمان دادن
ordained فرمان دادن
ordaining فرمان دادن
commands فرمان دادن
command فرمان دادن
operates فرمان دادن
ordains فرمان دادن
fire order فرمان اتش دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
shifted حرکت دادن
shifts حرکت دادن
shift حرکت دادن
stir up <idiom> حرکت دادن
moves حرکت دادن
move حرکت دادن
moved حرکت دادن
movement حرکت دادن
interrupting حرکت دادن وقفه
interrupt حرکت دادن وقفه
scurried بسرعت حرکت دادن
moom umjigigi حرکت دادن بدن
interrupts حرکت دادن وقفه
scurries بسرعت حرکت دادن
propel بردن حرکت دادن
propelled بردن حرکت دادن
courses بسرعت حرکت دادن
propels بردن حرکت دادن
scurry بسرعت حرکت دادن
coursed بسرعت حرکت دادن
moveable قابل حرکت دادن
course بسرعت حرکت دادن
scurrying بسرعت حرکت دادن
stirrings حرکت دادن بهم زدن
traversed حرکت دادن لوله در سمت
whiff باصدای پف حرکت دادن وزیدن
advancing حرکت دادن چیزی به جلو
advance حرکت دادن چیزی به جلو
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
stir حرکت دادن بهم زدن
advances حرکت دادن چیزی به جلو
stirs حرکت دادن بهم زدن
traverse حرکت دادن لوله در سمت
traversing حرکت دادن لوله در سمت
traverses حرکت دادن لوله در سمت
stirred حرکت دادن بهم زدن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
air movements حرکت دادن ازراه هوا
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
give free rein to <idiom> اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
papering روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papered روش حرکت دادن کاغذ به جلو
paper روش حرکت دادن کاغذ به جلو
slew حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
papers روش حرکت دادن کاغذ به جلو
sculled حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
yawed پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
rouse از خواب بیدار شدن حرکت دادن
yaw پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
roused از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouses از خواب بیدار شدن حرکت دادن
sculls حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
scull حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
DFD نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trap سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
cursor tracking حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
windage پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
joysticks با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
mechanical mouse وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
hanger اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
passes عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
blank حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
hangers اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
passed عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
blankest حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
polar motion وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
sculled قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
sculls قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
scull قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
elvate بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
blitter عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
markers دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
marker دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
parks حرکت دادن نوک خواندن /نوشتن درایو دیسک سخت روی نقط های از دیسک که دادهای ذخیره نشده است
parked حرکت دادن نوک خواندن /نوشتن درایو دیسک سخت روی نقط های از دیسک که دادهای ذخیره نشده است
park حرکت دادن نوک خواندن /نوشتن درایو دیسک سخت روی نقط های از دیسک که دادهای ذخیره نشده است
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
moving havens مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
travelling overwatch راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
bounding overwatch حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
stabile بدون حرکت بی حرکت
edicts فرمان
command فرمان
drives فرمان
decree فرمان
decrees فرمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com