Dictiornary-Farsi | فرمان سر روبرو جلو | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
front	فرمان سر روبرو جلو
fronting	فرمان سر روبرو جلو


Other Matches

ctrl break	در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta	فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta	فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering	دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off	فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
stand fast	فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering	فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march	فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me	فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
vis-a-vis	روبرو
head-on	روبرو
vis a vis	روبرو
afront	روبرو
head on	روبرو
opposites	روبرو
frontal	روبرو
adverse	روبرو
opposite	روبرو
stand up to	روبرو شدن با
up against <idiom>	روبرو شدن با
confront	روبرو شدن با
confronting	روبرو شدن با
confronts	روبرو شدن با
apposed engine	موتور روبرو
the house over the way	خانه روبرو
opposed	روبرو مواجه
opposites	روبرو معکوس
facing pages	صفحات روبرو
full view	نمای روبرو
on the opposite side	در طرف روبرو
opposite	روبرو معکوس
opposite	وارونه از روبرو
head wind	باد روبرو
confronted	روبرو شدن با
opposites	وارونه از روبرو
encounters	روبرو شدن بادشمن
encountering	روبرو شدن بادشمن
encountered	روبرو شدن بادشمن
encounter	روبرو شدن بادشمن
diagonally	ازگوشهای بگوشه روبرو
horizontally opposed engine	موتور تخت روبرو
affront	روبرو دشنام دادن
to stand up to one's opponent	با حریف روبرو شدن
acounter	روبرو شدن بادشمن
vis-a-vis	شخص روبرو درمقابل
vis a vis	شخص روبرو درمقابل
opposed piston engine	موتور سیلندر روبرو
opposability	امادگی برای روبرو گذاشتن
stand up to someone <idiom>	شجاعت روبرو شدن را داشتن
opposed piston engine	موتور پیستون روبرو متقابل
We are confronting a difficult problem.	با مسأله مشکلی روبرو هستیم
to face the music	دلیرانه با چیزی روبرو شدن
volte-face	چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
volte face	چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
rencounter	با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre	با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
there is a fire opposites	در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to take the bull by the horns	دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
close interval	فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine	دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close ranks	فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
punch	در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched	در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punches	در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
Back to the drawing board <idiom>	[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
cancel check firing	فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
cross examination	تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
if	فرمان IF
precepts	فرمان
precept	فرمان
for	فرمان FOR
chartered	فرمان
MDs	فرمان D
drives	فرمان
hest	فرمان
handle bar	فرمان
mark time	فرمان در جا
mkdir	فرمان D
firman	فرمان
ordinace	فرمان
indocile	نا فرمان
MD	فرمان D
drive	فرمان
rescript	فرمان
decree	فرمان
sanctions	فرمان
sanctioning	فرمان
sanctioned	فرمان
sanction	فرمان
ordinance	فرمان
commission	فرمان
commissioning	فرمان
commissions	فرمان
instituting	فرمان
institutes	فرمان
Rd	فرمان RD
institute	فرمان
decreed	فرمان
decrees	فرمان
ship will adjust	فرمان
chdir	فرمان CD
by order of	فرمان
handlebar	فرمان
bugle call	فرمان
steering	فرمان
rudder bar	فرمان
charter	فرمان
chartering	فرمان
charters	فرمان
ordinances	فرمان
at my command	به فرمان من
assize	فرمان
decreeing	فرمان
instituted	فرمان
edicts	فرمان
commands	فرمان
controls	فرمان
insubordinate	نا فرمان
commanded	فرمان
command	فرمان
word	فرمان
pipes	فرمان
edict	فرمان
commandment	فرمان
commandments	فرمان
worded	فرمان
control	فرمان
controlling	فرمان
command	فرمان دستوردادن
cls	فرمان CLS
command	فرمان دادن
rise and shine	فرمان برپا
repeat range	فرمان برد از نو
channel command	فرمان کانال
chcp	فرمان CHCP
cease fire	فرمان اتش بس
chkdsk	فرمان CHKDSK
battalia	فرمان جنگ
servo	فرمان یار
erase	فرمان ERASE
erased	فرمان ERASE
modes	فرمان ODE
mode	فرمان ODE
steering axle	میله فرمان
steering axle	میل فرمان
steering gear	دنده فرمان
erases	فرمان ERASE
erasing	فرمان ERASE
pause	فرمان writePAUSE
steering column tube	لوله فرمان
commands	فرمان دستوردادن
commanding	فرمان دهنده
backup	فرمان BACKUP
automatic controller	دستگاه فرمان
attrib	فرمان اتریب
at or within call	اماده فرمان
at ease	فرمان ازاد
at call	اماده فرمان
commanded	فرمان دادن
commands	فرمان دادن
advance march	فرمان پیش
commanded	فرمان دستوردادن
vol	فرمان VOL
power steering	فرمان خودکار
controllers	دستگاه فرمان
motor vehicle tax	فرمان اتومبیل
fire order	فرمان اتش
filter command	فرمان FILTER
on the double	فرمان بدو رو
external command	فرمان خارجی
hypotaxis	فرمان بردار
external command	فرمان برونی
operator command	فرمان متصدی
electronic control	فرمان الکترونیکی
drum controller	غلطک فرمان
replace	فرمان REPLACE
diskcomp	فرمان DISKCOPY
controller	دستگاه فرمان
give way	فرمان پاروها با هم
instrument board	تخته فرمان
subsumption	فرمان بردار
subordination	فرمان بردار
internal command	فرمان درونی
handle escutcheon	روقفلی فرمان
handle bar arm	دسته فرمان
suborder	فرمان بردار
irade	حکم فرمان
left flank march	فرمان سمت چپ رو
submission	فرمان بردار
postponement	فرمان بردار
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
god's ordinace	فرمان خدا
order arms	فرمان پافنگ
replaced	فرمان REPLACE
control characteristic	مشخصه فرمان
parade rest	فرمان ازاد