Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
operator command
فرمان متصدی
Other Matches
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
clerks
متصدی
warden
متصدی
operators
متصدی
operator
متصدی
vacant
بی متصدی
quartermaster
متصدی
quartermasters
متصدی
incumbent
متصدی
incumbents
متصدی
operator
متصدی
user
متصدی
clerk
متصدی
operators
متصدی ها
users
متصدی ها
responsible
متصدی
runner
متصدی
runners
متصدی
in charge
متصدی
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
receiver
متصدی دریافت
officers
مامور متصدی
fitters
متصدی نصب
salesperson
متصدی فروش
salespersons
متصدی فروش
salespeople
متصدی فروش
yard man
متصدی محوطه
receivers
متصدی دریافت
time keeper
متصدی اوقات
groundskeeper
متصدی زمین
fitter
متصدی نصب
winch driver
متصدی دوار
officer
مامور متصدی
operator
متصدی دستگاه
signalman
متصدی علائم
signal man
متصدی علائم
infirmarian
متصدی بیمارستان
radioman
متصدی بی سیم
litter bearer
متصدی برانکارد
rulings
رایج متصدی
radio operator
متصدی بی سیم
radarman
متصدی رادار
radar operator
متصدی رادار
machine operator
متصدی ماشین
unattended
بدون متصدی
harbour master
متصدی بندر
curator
نگهبان متصدی
operator
متصدی ماشین
operators
متصدی دستگاه
operators
متصدی ماشین
turf accountants
متصدی شرطبندی
auctioneer
متصدی مزایده
auctioneer
متصدی حراج
auctioneers
متصدی مزایده
auctioneers
متصدی حراج
curators
نگهبان متصدی
operator console
پیشانه متصدی
radar man
متصدی رادار
ruling
رایج متصدی
chartulary
متصدی بایگانی
cataloguer
متصدی کاتالوگ
cataloger
متصدی کاتالوگ
acting
کفیل متصدی
suppliers
متصدی ملزومات
receptionist
متصدی پذیرش
adman
متصدی اعلانات
supplier
متصدی ملزومات
ammunition handler
متصدی مهمات
carriers
متصدی حمل و نقل
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
pressmen
متصدی ماشین چاپ
pressman
متصدی ماشین چاپ
prothonotary
متصدی امضاء احکام
stoker
متصدی سوخت کوره
carrier
متصدی حمل و نقل
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
hold captain
متصدی انبار کشتی
turf accountant
متصدی شرط بندی
contracting officer
افسر متصدی پیمان
common carrier
متصدی حمل ونقل
keypunch operator
متصدی منگنه زنی
liftman
اسانسورچی متصدی اسانسور
biddy
متصدی نظافت خانه
titular
متصدی دارای عنوانی
data entry operator
متصدی داده دهی
ammunition handler
متصدی جابجایی مهمات
fish warden
متصدی امور شیلات
heater
متصدی گرم کردن
plate layer
متصدی تعمیر خط اهن
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
boiler maker
متصدی دیگ بخار
watertender
متصدی مخازن اب ناو
majordomo
متصدی امور خانوادگی
officers
متصدی ضابط عدلیه
mess treasurer
متصدی صندوق باشگاه
liquidator
متصدی امورتصفیه شرکت
orchardman
متصدی باغ میوه
my p
متصدی پیش ازمن
liquidators
متصدی امورتصفیه شرکت
word processing operator
متصدی پردازش کلمه
church warden
متصدی دارایی کلیسا
oilking
متصدی سوخت و اب کشتی
orchardist
متصدی باغ میوه
forwarder
متصدی حمل و نقل
heaters
متصدی گرم کردن
teletypist
متصدی دوره نگاره
forwarding agent
متصدی حمل ونقل
prontonotary
متصدی امضاء احکام
officer
متصدی ضابط عدلیه
time keeper
متصدی اوقات کار
titular charge daffaires
متصدی شغل سیاسی
wagoner
متصدی حمل ونقل
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
checkman
متصدی کنترل اب دیگ بخار
stevedore
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
firemen
متصدی اتش خانه موتور
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
billposter
متصدی نصب اعلانات بدیوارهاوغیره
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
signal box
توقف گاه متصدی علائم
gamekeeper
متصدی جانوران شکاری قرقچی
fireman
متصدی اتش خانه موتور
stevedores
متصدی بارگیری و حمل و نقل
gamekeepers
متصدی جانوران شکاری قرقچی
pantler
متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
stevedores
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedore
متصدی بارگیری و حمل و نقل
stickboy
متصدی نگهداری چوبهای هاکی
machinist
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
engineman
درجه دار متصدی موتور
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
machinists
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
to put in possession
مالکیت دادن متصدی کردن
weeder
متصدی چیدن علف هرزه
pointers
متصدی کنترل درجه توپ
pointer
متصدی کنترل درجه توپ
time keeper
متصدی ثبت اوقات کار
throttleman
متصدی دستگیره سرعت ناو
account executive
متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
bee-keepers
متصدی نگهداری از زنبور عسل
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
bee-keeper
متصدی نگهداری از زنبور عسل
vigorish
سود متصدی شرط بندی
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
pointers
متصدی کنترل ارتفاع لوله توپ
pollster
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
brakeman
متصدی ترمز ماشین وترن وغیره
pollsters
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
pointer
متصدی کنترل ارتفاع لوله توپ
sacristan
متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
sacrist
متصدی نگهداری فروف مقدسه کلیسا
vertical control operator
متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
clerk of the scale
متصدی توزین سوارکار ووسایلش پس از مسابقه
aviarist
کسی که مرغداری میکند متصدی مرغان
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
hotwalker
متصدی گرداندن اسب بعد ازمسابقه
common carrier
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
lictor
پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
raid clerk
نگهبان یا متصدی مرکزاطلاعات سیستم اعلام خطرهوایی
verger
متصدی نشان دادن محل جلوس مردم در کلیسا
property master
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
propety man
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
parish clerk
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
lord of misrule
متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
ordinances
فرمان
decreed
فرمان
indocile
نا فرمان
mark time
فرمان در جا
commission
فرمان
at my command
به فرمان من
mkdir
فرمان D
Rd
فرمان RD
decreeing
فرمان
hest
فرمان
decrees
فرمان
chdir
فرمان CD
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com