Dictiornary-Farsi | فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (3 milliseconds)

English	Persian
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست


Search result with all words

columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
Other Matches

dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
straightish	راست
wrapover skirt	راست
straightish	سر راست
right turn	به راست راست
beeline	خط راست
dextrogyrous	راست بر
on end	راست
right	راست
right back	بک راست
directly	سر راست
candid	راست
plain dealing	راست
wooden	راست
bee line	خط راست
bolt upright	راست
dextrorotatory	راست بر
right face	به راست راست
truest	راست
truer	راست
true	راست
apeak	راست
vertical beam	راست رو
upright	راست
outspoken	رک و راست
vertically	راست
blankly	سر راست
plumply	سر راست
plain spoken	یر راست
rectilineal	راست خط
erects	راست
straightest	راست
straightforward	راست
straightforward	رک سر راست
sheer	یک راست
right footed	راست پا
prick	راست
straighter	راست
righting	راست
forthrights	سر راست
freehearted	رک و راست
righted	راست
straight	راست
pricked	راست
pricking	راست
up front	رک و راست
uninhibited	رک و راست
turnabouts	به راست راست
turnabout	به راست راست
four-square	رک و راست
erected	راست
erecting	راست
wrapover dress	راست
wrapover top	راست
pricks	راست
erect	راست
eton collan	یقه راست
deskew	راست کردن
erectile	راست کردنی
clockwise rotation	گردش به راست
dextrosal	راست گرد
dextrality	راست برتری
erective	راست کننده
dexter	در طرف راست
dextrorotatory	راست گردان
dextrad	راست سویه
deasil	طرف راست
hard shouder	شانه راست
cross brace	بادبند چپ و راست
dextrogyrous	راست گردان
erectile	راست شدنی
battery left	رگبار از راست یا از چپ
straightening	راست کردن
straightened	راست کردن
straighten	راست کردن
unbent	راست کردن
unbends	راست کردن
unbend	راست کردن
erecting	راست کردن
erected	راست کردن
erect	راست کردن
sheer	راست تند
rectangles	راست گوش
rectangles	راست گوشه
rectangle	راست گوش
rectangle	راست گوشه
stand	راست شدن
rectilinear	راست خطی
straightens	راست کردن
upend	راست نشاندن
upended	راست نشاندن
backstitch	کوک چپ و راست
as the crow files	بخط راست
antiform	شکل راست
verity	سخن راست
verities	سخن راست
sincere	راست نما
orthodoxy	راست دینی
orthodoxies	راست دینی
rectangular	راست گوشه
right-angled	راست گوشه
erects	راست کردن
rolls	انحراف به چپ یا راست
rolled	انحراف به چپ یا راست
roll	انحراف به چپ یا راست
upends	راست نشاندن
upending	راست نشاندن
starboard	سمت راست
rightable	راست شدنی
straight out	راست حسینی
straight stairs	پلکان راست
to come to good	راست امدن
to sit up	راست نشستن
to spoke the t.	راست گفتن
to tell the truth	راست گفتن
verisimilitude	راست نمایی
right atrium	آتریوم راست
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
straight bow	کمان راست
speak the trurh	راست گفتن
righting lever	اهرم راست کن
rightism	راست گرایی
rightmost	سمت راست
rightmost	راست ترین
righty	راست دست
round unvarnished tale	حرف سر راست
round unvarnished tale	راست حسینی
simon pure	راست حسینی
sit up	راست نشستن
To become straight.	راست شدن
A straightforward answer.	جواب سر راست
set right	راست کردن
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
cross-brace	بادبند چپ و راست
right <adv.>	سمت راست
on the right <adv.>	سمت راست
to the right <adv.>	سمت راست
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
come clean <idiom>	راست گفتن
the parting on the right	فرق سر به راست
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
right wing toward	دست راست
eyes right	نظر به راست
orthotropism	راست رویی
outside right	گوش راست
partially true	تا یک اندازه راست
partially true	فی الجمله راست
point device	کاملا راست
prick eared	راست گوش
prink	راست کردن
ragged left alignment	هم ترازی راست
orthopterous	راست بال
orthopteran	راست بال
fastigiate	راست بالارونده
grape sugar	گلوکز راست بر
in round numbers 00	سر راست 001تا
ingenuousness	راست بازی
open heartedness	راست بازی
orthognathous	راست ارواره
orthogonal	راست گوشه
orthoptera	راست بالان
right justification	هم ترازی راست
ragged right	راست ناهموار
right handed	راست دست
right handed	راست گرد
right handed rotation	گردش به راست
right handedness	راست دستی
right incline	میل به راست
right oblique march	میل به راست رو
right turn	براست راست
right handed	در سمت راست
right halfback	هافبک راست
rectification	راست گردانی
rectus	ماهیچه راست
right angled	راست گوشه
right angled parallelogram	راست گوشه
right arm	دست راست
right hand	دست راست
right flank	جناح راست
right flank	سمت راست
right half back	نگهبان راست
right wing to ward	دست راست
righting	درسمت راست
right wing	جناح راست
squared	راست حسینی