English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
magna carta فرمان کبیر منشور بزرگ
Other Matches
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
arch : پیشوندی بمعنی "رئیس " و " کبیر " و" بزرگ "
arch- : پیشوندی بمعنی "رئیس " و " کبیر " و" بزرگ "
arches : پیشوندی بمعنی "رئیس " و " کبیر " و" بزرگ "
bulls حیوانات نر بزرگ فرمان
bull حیوانات نر بزرگ فرمان
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
adults کبیر
majoring کبیر
adult کبیر
greatest کبیر
major کبیر
great کبیر
majored کبیر
great- کبیر
printing ink منشور
prisms منشور
prism منشور
odor prism منشور بو
houseleek ابرون کبیر
green dragon لوف کبیر
bennet شوکران کبیر
absinthium افسنتین کبیر
to attain on's majority کبیر شدن
hemlock شوکران کبیر
conium شوکران کبیر
embassador سفیر کبیر
macrocosms عالم کبیر
macrocosm عالم کبیر
peter the great پطر کبیر
prismoid منشور وار
prismoidal شبیه منشور
quadratic منشور قائم
atlantic charter منشور اتلانتیک
trigonal prism منشور مثلثی
edict of emancipation منشور ازادی
analyzer prism منشور کافنده
nicol prism منشور نیکول
olfactory prism منشور بویایی
cornu prism منشور کورنو
littrow prism منشور لیترو
Great Britain جزیرهی بریتانیای کبیر
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
chartered منشور اجازه نامه
chartering منشور اجازه نامه
charter منشور اجازه نامه
rectangular antiprism ضد منشور مستطیل القاعده
rectangular prism منشور مستطیل القاعده
covenant of the league of nations منشور جامعه ملل
charters منشور اجازه نامه
charter of the united nations منشور ملل متحد
covenant منشور عقد بستن تعهد
covenants منشور عقد بستن تعهد
cymric وابسته به سیمر قسمتی ازبریتانیای کبیر
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
rhomb منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
the pacific ocean اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
the pacific اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
sanctions فرمان
if فرمان IF
pipes فرمان
ordinance فرمان
insubordinate نا فرمان
bugle call فرمان
by order of فرمان
sanction فرمان
sanctioned فرمان
sanctioning فرمان
chdir فرمان CD
ordinances فرمان
institutes فرمان
control فرمان
commissioning فرمان
commission فرمان
MD فرمان D
MDs فرمان D
for فرمان FOR
precept فرمان
precepts فرمان
charters فرمان
chartering فرمان
handlebar فرمان
steering فرمان
indocile نا فرمان
chartered فرمان
charter فرمان
hest فرمان
commissions فرمان
mark time فرمان در جا
mkdir فرمان D
controlling فرمان
controls فرمان
instituting فرمان
firman فرمان
instituted فرمان
institute فرمان
Rd فرمان RD
commandment فرمان
commandments فرمان
ship will adjust فرمان
drive فرمان
drives فرمان
rudder bar فرمان
rescript فرمان
handle bar فرمان
ordinace فرمان
at my command به فرمان من
commands فرمان
edict فرمان
commanded فرمان
command فرمان
decreeing فرمان
edicts فرمان
decreed فرمان
assize فرمان
word فرمان
worded فرمان
decree فرمان
decrees فرمان
erases فرمان ERASE
servo فرمان یار
pulpits میز فرمان
erased فرمان ERASE
control electrode الکترود فرمان
pulpit میز فرمان
control grid شبکه فرمان
erase فرمان ERASE
tree فرمان TREE
advance march فرمان پیش
control pannel تابلوی فرمان
control lever اهرم فرمان
control panel تابلوی فرمان
commanding فرمان دهنده
erasing فرمان ERASE
steering gear دنده فرمان
steering gear جعبه فرمان
steering swivel مفصل فرمان
steering mechanism مکانیزم فرمان
control cubicle ایستگاه فرمان
control circuit مدار فرمان
mandating حکم فرمان
mandates حکم فرمان
mandated حکم فرمان
mandate حکم فرمان
steering column tube لوله فرمان
left-hand drive فرمان به سمت چپ
left hand drive فرمان به سمت چپ
steering axle میله فرمان
on the double فرمان بدو رو
remote control فرمان از دور
steering axle میل فرمان
drum controller غلطک فرمان
at ease فرمان ازاد
electronic control فرمان الکترونیکی
steering wheel چرخ فرمان
steering wheels چرخ فرمان
steering shaft محور فرمان
control ratio نسبت فرمان
joined فرمان OIN
preparatory command فرمان خبر
preparatory command فرمان حاضرباش
motor vehicle tax فرمان اتومبیل
more فرمان ORE
restored فرمان RESTORE
restores فرمان RESTORE
restoring فرمان RESTORE
replacing فرمان REPLACE
replaces فرمان REPLACE
radio control فرمان رادیویی
replaced فرمان REPLACE
control system سیستم فرمان
power steering فرمان خودکار
operator command فرمان متصدی
join فرمان OIN
order arms فرمان پافنگ
rite فرمان اساسی
joins فرمان OIN
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com