Dictiornary-Farsi | فرهنگ فرعی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
subculture	فرهنگ فرعی
subcultures	فرهنگ فرعی


Other Matches

onomasticon	فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
subspecies	قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass	بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass	گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype	بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
kultur	فرهنگ
dictionary	فرهنگ
lexicons	فرهنگ
culture	فرهنگ
lexicon	فرهنگ
culturing	فرهنگ
cultures	فرهنگ
dictionaries	فرهنگ
lowbrow	بی فرهنگ
walking dictionary	فرهنگ متحرک
thesaurus	فرهنگ جامع
ministry education	وزارت فرهنگ
class culture	فرهنگ طبقهای
national culture	فرهنگ ملی
dictionary	فرهنگ لغات
glossary	فرهنگ لغات
iranism	فرهنگ ایرانی
lexicon [dictionary]	فرهنگ لغات
word book	فرهنگ لغات
wordbook	فرهنگ لغات
thesauruses	فرهنگ جامع
vocabularies	فرهنگ لغات
vocabulary	فرهنگ لغات
data dictionary	فرهنگ داده ها
deculturation	فرهنگ زدایی
deculturation	فرهنگ باختگی
urbiculture	شهر فرهنگ
educative	فرهنگ بخش
lexicography	فرهنگ نویسی
folklore	فرهنگ قومی
rhyming dictionary	فرهنگ قوافی
ministry of education	وزارت فرهنگ
abclution	فرهنگ ناپذیری
acculturate	فرهنگ پذیرفتن
subcultures	خرده فرهنگ
graecism	فرهنگ یونانی
dictionaries	فرهنگ لغات
etymologicon	فرهنگ مشتقات
subculture	خرده فرهنگ
Arabic	فرهنگ عربی
dictionary	فرهنگ لغات
gazetteer	فرهنگ جغرافیایی
gradus	فرهنگ عروضی
encyclopaedia	فرهنگ جامع
enculturation	فرهنگ اموزی
armenian	فرهنگ ارمنی
acculturation	فرهنگ پذیری
an a to a dictionary	ضمیمه فرهنگ
stbtitle	عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
dictionary program	برنامه فرهنگ لغات
culture free tests	ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture fair tests	ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture bound tests	ازمونهای فرهنگ- بسته
lexical	وابسته به فرهنگ نویسی
chung shin sooyak	فرهنگ اخلاقی تکواندو
eeglish persian dictionary	فرهنگ انگلیسی به فارسی
hellenist	متخصص فرهنگ یونان
glossary	فرهنگ لغات دشوار
glossaries	فرهنگ لغات دشوار
lexical	وابسته به فرهنگ لغات
an a to a dictionary	ذیل یاملحقات فرهنگ
slavist	محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
americanist	متخصص زبان یا فرهنگ امریکایی
lexicography	فرهنگ نویسی واژه نگاری
occidentalism	پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
slavicist	محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
glossary	فرهنگ لغات فنی سفرنگ
germanist	دانشمند فرهنگ و زبان المانی
glossaries	فرهنگ لغات فنی سفرنگ
it is ministerial to culture	وسیله ترقی فرهنگ است
vocabular	مربوط به فرهنگ لغات زبان
Brahmins	آدم با فرهنگ از طبقات بالا
Brahmin	آدم با فرهنگ از طبقات بالا
A dictionary tell you what words mean .	فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
philistine	ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistines	ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
culturist	فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
intercultural	وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
philistia	ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
Don't touch me!; Don't you touch me!	به من خیلی نزدیک نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
Indian style	[سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
This dictionary has many examples of how idioms are used .	این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
acculturate	نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
Don't touch me!; Don't you touch me!	وارد منطقه شخصی من نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
humanism	مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
sublease	اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
occidentalist	کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
This dictionary is published(printed) in three volumes.	این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
gradus	فرهنگ نظم ونثر لاتین و یونانی که سابقادر انگلستان تدریس میشده
synonymize	الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
lore	فرهنگ نژادی افسانه هاوروایات قومی فاصله بین چشم ومنقار
homestay	خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
accessory	فرعی
adjunct	فرعی
second class	فرعی
sub dam	سد فرعی
adjuncts	فرعی
lateral	فرعی
derivatives	فرعی
minor	فرعی
petty	فرعی
by	فرعی
secondary	فرعی
extrinsic	فرعی
half deck	پل فرعی
accessorial	فرعی
derivative	فرعی
tributary	فرعی
min	فرعی
subaltern	فرعی
ancillary	فرعی
incidents	فرعی
incident	فرعی
subsidiary	فرعی
subsidiaries	فرعی
inferior	فرعی
inferiors	فرعی
succursal	فرعی
branch lines	خط فرعی
branch line	خط فرعی
subalterns	فرعی
secondary effect	اثر فرعی
by-effect	اثر فرعی
tributaries	فرعی
adverse reaction	اثر فرعی
byeffect	اثر فرعی
fall-out [side effect]	اثر فرعی
spillover effect	اثر فرعی
colonnette	ستون فرعی
derived units	احاد فرعی
derived units	واحدهای فرعی
intercardinal points	جهات فرعی
consequent pole	قطب فرعی
dog leg	شاخه فرعی
minor league	لیگ فرعی
secondary unit	واحد فرعی
byroad	جاده فرعی
byname	اسم فرعی
diverticulum	جاده فرعی
dixings	ارایشهای فرعی
coproduct	محصول فرعی
jamb-shaft	ستون فرعی
daughter chain	زنجیر فرعی
extension telephone	تلفن فرعی
subclass	شعبه فرعی
floor jack	اهرم فرعی
derived unit	واحد فرعی
extension	شماره فرعی
cotype	نوعی فرعی
lay-shaft	میله فرعی
incidental effect	اثر فرعی
incidentals	اقلام فرعی
intercardinal headings	جهات فرعی
annexe	ساختمان فرعی
retort tar	قطران فرعی
underplot	داستان فرعی
subfamily	تیره فرعی
subfamily	خانواده فرعی
subdirectory	فهرست فرعی
subclass	طبقه فرعی
subagency	نمایندگی فرعی
subordinate clause	جملهوارهی فرعی
sub station	پست فرعی
sub sector	بخش فرعی
subordinate clauses	جملهوارهی فرعی
walk-on	بازیگر فرعی
sub network	شبکه فرعی
sub contractor	پیمانکار فرعی
subsidiary company	شرکت فرعی
subgenus	جنس فرعی
subgenus	تیره فرعی
token money	پول فرعی
tine	شاخ فرعی
sugroup	دسته فرعی
substrate	شکل فرعی
byway	راه فرعی
substation	ایستگاه فرعی
suborder	راسته فرعی
submenu	منوی فرعی
subspace	فضای فرعی
subinterval	فاصله فرعی
subharmonic	هماهنگ فرعی
stop street	خیابان فرعی
DIVERSION	راه فرعی
byways	راه فرعی
radicle	فرعی نازک
quadrantal points	جهات فرعی
pseudocarp	میوه فرعی
probative	حقایق فرعی
municipal road	راه فرعی
minor elements	عناصر فرعی
minor constituent	عنصر فرعی
minor arts	هنرهای فرعی
link road	راه فرعی
rootlet	ریشه فرعی