English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (6 milliseconds)
English Persian
selfhumbling فروتنی خود شکنی
Other Matches
abjuration عهد شکنی سوگند شکنی
meekness فروتنی
lowliness فروتنی
lowlihead فروتنی
self humiliation فروتنی
humility فروتنی
demission فروتنی
courteousness فروتنی
modesty فروتنی
humbleness فروتنی
abase oneself فروتنی کردن
humblest فروتنی کردن
humble فروتنی کردن
submissively ازروی فروتنی
to humble oneself فروتنی کردن
modesty عفت فروتنی
to be humbled احساس فروتنی کردن
to feel humbled احساس فروتنی کردن
meekly از روی فروتنی یا افتادگی
lowlily از روی پستی یا فروتنی
modestly با ازرم از روی فروتنی
humbly از روی فروتنی یا خضوع و خشوع
condescendingly ازروی فروتنی یامهربانی لطفا
icon oclasm بت شکنی
iconoclasm بت شکنی
self abasement پست سازی یا تحقیر خود فروتنی
abjuration پیمان شکنی
breached قانون شکنی
breach قانون شکنی
offense قانون شکنی
perfidiousness پیمان شکنی
perfidy پیمان شکنی
violation پیمان شکنی
to break a law قانون شکنی
cop-outs عهد شکنی
cop-outs قول شکنی
cop-out عهد شکنی
breaches قانون شکنی
cop-out قول شکنی
break a record رکورد شکنی
crushing سنگ شکنی
deblocking کنده شکنی
deblocking بلاک شکنی
treason پیمان شکنی
disobligingness دل شکنی بیمروتی
iconoclasm شمایل شکنی
icon oclasm شمایل شکنی
forswore پیمان شکنی کرد
To break the law (rules , regulations). قانون شکنی کردن
forswear پیمان شکنی یانقض
forswears پیمان شکنی یانقض
forswearing پیمان شکنی یانقض
offence قانون شکنی- بزه
perjurious ناشی از پیمان شکنی
to perjure oneself سوگند شکنی کردن
perfidiously ازروی پیمان شکنی
to fly away from an agreement پیمان شکنی کردن
to forswear oneself پیمان شکنی کردن
offenses قانون شکنی- بزه
cringing چاپلوسانه فروتنی کردن انقباض غیر ارادی ماهیچه
cringed چاپلوسانه فروتنی کردن انقباض غیر ارادی ماهیچه
cringes چاپلوسانه فروتنی کردن انقباض غیر ارادی ماهیچه
cringe چاپلوسانه فروتنی کردن انقباض غیر ارادی ماهیچه
spree میخوارگی ولگردی و قانونی شکنی
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
sprees میخوارگی ولگردی و قانونی شکنی
iconoclastic مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
condescends فروتنی کردن خود را پست کردن
condescend فروتنی کردن خود را پست کردن
condescended فروتنی کردن خود را پست کردن
to perjure oneself پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com