English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
Other Matches
exchange تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanged تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanges تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanging تبدیل ارز فروشگاه پادگان
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
commissary فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
army stores فروشگاه ارتش
compounded انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compounds انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compound انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
troop information مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
several fishery محل صید اختصاصی ماهی صیدگاه اختصاصی
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation ارتش فاتح ارتش اشغالگر
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
in service درخدمت ارتش در ارتش
campound پادگان
site پادگان
sited پادگان
sites پادگان
garrison house پادگان
caserne پادگان
casern پادگان
presidio پادگان
garrisons پادگان
garrison پادگان
soldiers' home پادگان
garrison house پادگان مجزا
post- پادگان قرارگاه
posted پادگان قرارگاه
post property اموال پادگان
post پادگان قرارگاه
posts پادگان قرارگاه
presidial پادگان شهر
provost marshal دژبان پادگان
permanent duty station پادگان دایمی
army base پادگان نیروی زمینی
pantry بوفه ناو یا پادگان
pantries بوفه ناو یا پادگان
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
out leased انبارهای کرایه شده از خارج از پادگان
sortie حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sorties حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
canteen فروشگاه
store فروشگاه
storing فروشگاه
shop فروشگاه
shops فروشگاه
shopped فروشگاه
canteens فروشگاه
salesroom فروشگاه
supermarket فروشگاه بزرگ
computer store فروشگاه کامپیوتر
department store فروشگاه بزرگ
outlet دررو فروشگاه
sea stores فروشگاه دریایی
ship's service فروشگاه ناو
department stores فروشگاه بزرگ
hypermarkets فروشگاه بسیاربزرگ
hypermarket فروشگاه بسیاربزرگ
supermarkets فروشگاه بزرگ
outlets دررو فروشگاه
allocation اختصاصی
allocations اختصاصی
dedicated اختصاصی
technical اختصاصی
occupation crossing پل اختصاصی
appropriative اختصاصی
individual اختصاصی
individuals اختصاصی
proprietary اختصاصی
off-licences فروشگاه نوشابههای الکلی
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
canteens فروشگاه یا رستوران سربازخانه
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
canteen فروشگاه یا رستوران سربازخانه
off-licence فروشگاه نوشابههای الکلی
traits نشان اختصاصی
trait نشان اختصاصی
appropriation ذخیره اختصاصی
appropriated surplus ذخیره اختصاصی
special ability توانایی اختصاصی
additional outlet انشعاب اختصاصی
special tribunal دادگاه اختصاصی
specialty رشته اختصاصی
landmarks نشان اختصاصی
landmark نشان اختصاصی
specific variance پراکنش اختصاصی
specificity اختصاصی بودن
proprietary program برنامه اختصاصی
proprietary goods کالاهای اختصاصی
a dedicated line یک خط [سیم] اختصاصی
dedicated system سیستم اختصاصی
dedicated lines خطوط اختصاصی
dedicated device دستگاه اختصاصی
dedicated computer کامپیوتر اختصاصی
patent medicine داروی اختصاصی
lacunar amnesia یادزدودگی اختصاصی
localized amnesia یادزدودگی اختصاصی
local theory نظریه اختصاصی
native compiler کامپایلر اختصاصی
native language زبان اختصاصی
parts peculiar قطعات اختصاصی
specified command نیروی اختصاصی
specialises اختصاصی کردن
specialize اختصاصی کردن
allotment منابع اختصاصی
specializes اختصاصی کردن
specializing اختصاصی کردن
aedes زیارتگاه اختصاصی
separate علیحده اختصاصی
allotments منابع اختصاصی
speciality رشته اختصاصی
specialities رشته اختصاصی
specialising اختصاصی کردن
aedis زیارتگاه اختصاصی
character صفت اختصاصی
characters صفت اختصاصی
separates علیحده اختصاصی
separated علیحده اختصاصی
patent medicines داروی اختصاصی
private اختصاصی خصوصی
privates اختصاصی خصوصی
driveways راه اختصاصی
distinguishing مشخص اختصاصی
commissary فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissaries فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
quartermaster فروشگاه وسایل سررشته داری
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
quartermasters فروشگاه وسایل سررشته داری
dedicated word processor کلمه پرداز اختصاصی
a dedicated server [رایانه] خدمتگذار اختصاصی
the peculiarities of mammals نشانهای اختصاصی پستانداران
dedicated file server خدمتگذار فایل اختصاصی
reservations قطعه زمین اختصاصی
suigeneris اختصاصی منحصر بفرد
characterization توصیف صفات اختصاصی
privy محرم اسرار اختصاصی
specific search تجسس اختصاصی منطقه
reservation قطعه زمین اختصاصی
harmonic selective ringing تلفن اختصاصی همساز
proprietary file format قالب فایل اختصاصی
a dedicated wiring circuit یک مدار الکتریکی اختصاصی
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
floorwalker بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
certificate of gains or losses سند مصدق سود و زیان فروشگاه
canteen فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
canteens فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
custom built سفارشی تهیه شده اختصاصی
individuals اختصاصی فردی یک نفر سرباز
distinctively بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
non specific factors of production عوامل غیر اختصاصی تولید
individual اختصاصی فردی یک نفر سرباز
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
extension طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
storewide شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
netware سیستم عامل شبکه اختصاصی ساخت Novell
holdees پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
army ارتش
armies ارتش
field army ارتش
camps پادگان اردو زدن چادر زدن
camp پادگان اردو زدن چادر زدن
camped پادگان اردو زدن چادر زدن
narrative statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
standing army ارتش منظم
standing army ارتش دائمی
militarism ارتش سالاری
military جنگی ارتش
army commander فرمانده ارتش
pentagon ارتش امریکا
pentagons ارتش امریکا
active army ارتش کادر
army artillery توپخانه ارتش
regular army ارتش دائمی
regular army ارتش منظم
state guard ارتش ایالتی
women's army corps ارتش زنان
major سرگرد ارتش
majored سرگرد ارتش
the red army ارتش سرخ
the rank and file توده ارتش
the losses of the army تلفات ارتش
regular ارتش کادر
the a of the army پیشرفت ارتش
irregulars ارتش نامنظم
majoring سرگرد ارتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com