Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
commissaries
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissary
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
Other Matches
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
public employees
کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
staffed
کارمندان
staffs
کارمندان
personnel
کارمندان
staff
کارمندان
supervisory staff
کارمندان مباشر
civilian employees
کارمندان غیرنظامی
sit down
اعتصاب کارمندان
sit-down
اعتصاب کارمندان
reduced employees
کارمندان کم شده
staff
کارمندان کارکنان
staffs
کارمندان کارکنان
staffed
کارمندان کارکنان
operating staff
کارمندان عملیاتی
new employees
کارمندان تازه
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
reduced employees
کارمندان منفصل گردیده
aircrews
کارمندان و خلبانان هواپیما
aircrew
کارمندان و خلبانان هواپیما
white collar worker
کارمندان یقه سفید
class n allotment
کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
secretariate
منشی گری کارمندان دبیرخانه
Full ( part) time employees .
کارمندان تمام (پاره ) وقت
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
to reduce an establishment
کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
time clock
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
house organ
مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
storing
فروشگاه
canteens
فروشگاه
salesroom
فروشگاه
store
فروشگاه
shopped
فروشگاه
shops
فروشگاه
canteen
فروشگاه
shop
فروشگاه
headquarters
اداره کل اداره مرکزی
hypermarkets
فروشگاه بسیاربزرگ
hypermarket
فروشگاه بسیاربزرگ
computer store
فروشگاه کامپیوتر
supermarkets
فروشگاه بزرگ
sea stores
فروشگاه دریایی
outlets
دررو فروشگاه
outlet
دررو فروشگاه
army stores
فروشگاه ارتش
supermarket
فروشگاه بزرگ
department stores
فروشگاه بزرگ
department store
فروشگاه بزرگ
ship's service
فروشگاه ناو
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
canteens
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
off-licence
فروشگاه نوشابههای الکلی
off-licences
فروشگاه نوشابههای الکلی
canteen
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
quartermasters
فروشگاه وسایل سررشته داری
exchanged
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
exchange
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanges
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
quartermaster
فروشگاه وسایل سررشته داری
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
post exchange
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
exchanging
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
certificate of gains or losses
سند مصدق سود و زیان فروشگاه
floorwalker
بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
canteens
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
canteen
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
storewide
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
extension
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
general stores
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
chain stores
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
rack
آویز فرش
[قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
serviced
اداره
bureaus
اداره
bureau
اداره
operation
اداره
helm
اداره
maladmidistration
سو اداره
workplaces
اداره
workplace
اداره
helms
اداره
management
اداره
service
اداره
handling
اداره
cutcherry
اداره
cutchery
اداره
managements
اداره
gestion
اداره
directorate
اداره
offices
اداره
office
اداره
directorates
اداره
department
اداره
departments
اداره
prefecture
اداره
intelligence service
اداره اطلاعات
weather bureau
اداره هواشناسی
manageability
قابلیت اداره
misgovernment
سوء اداره
intelligence department
اداره اطلاعات
financial agency
اداره مالیه
mishandled
بد اداره کردن
labor service
اداره کار
service bureau
اداره خدماتی
record office
اداره بایگانی کل
mishandling
بد اداره کردن
mishandles
بد اداره کردن
manages
اداره کردن
mishandle
بد اداره کردن
misgovern
بد اداره کردن
stage-manages
اداره کردن
operated
اداره کردن
rule
اداره کردن
operate
اداره کردن
conducted
اداره کردن
wields
اداره کردن
conducting
اداره کردن
conducts
اداره کردن
management system
سیستم اداره
conduct
اداره کردن
stage-managing
اداره کردن
police headquarters
اداره کل شهربانی
ministration
اداره خدمت
wieldy
اداره شدنی
medical department
اداره بهداری
wield
اداره کردن
wielded
اداره کردن
operates
اداره کردن
wielding
اداره کردن
maladministration
سوء اداره
head office
اداره مرکزی
penology
اداره زندان
misruling
سوء اداره
household art
فن اداره خانه
strategy
فن اداره جنگ
strategies
فن اداره جنگ
customs
اداره گمرک
misrules
سوء اداره
misruled
سوء اداره
housekeeping
اداره منزل
stage manage
اداره کردن
steerage
اداره تربیت
public health pepartment
اداره بهداری
porotocol department
اداره تشریفات
government house
اداره حکومتی
gestion
اداره کردن
legal department
اداره حقوقی
prefecture
اداره ریاست
maladminister
بد اداره کردن
labouroffice
اداره کارگزینی
gerent
اداره کننده
labour office
اداره کارگزینی
misrule
سوء اداره
stage-manage
اداره کردن
india office
اداره امورهندوستان
manage
اداره کردن
mismanaged
بد اداره کردن
mismanage
بد اداره کردن
tobacco department
اداره دخانیات
office manager
رئیس اداره
managed
اداره کردن
proconsulate
سمت یا اداره
run
اداره کردن
finance office
اداره دارایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com