English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
money refund offer فروش قابل پس دادن
Other Matches
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
merchantable قابل فروش
sale قابل فروش
sellable قابل فروش
marketable قابل فروش
alienable قابل فروش انتقالی
saleable قابل فروش فروختنی
resalable قابل فروش مجدد
salable قابل فروش فروختنی
pileferable اقلام قابل فروش بصورت فرسوده
frozen assets دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
woollen draper پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
markets درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market درمعرض فروش قرار دادن
marketed درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market درمعرض فروش قرار دادن
market درمعرض فروش قرار دادن
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
on licence پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller میفروش باده فروش شراب فروش خمار
sales force نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
exhalable قابل بیرون دادن
organizable قابل تشکیلات دادن
pleadable قابل عرضحال دادن
moveable قابل حرکت دادن
pleadable قابل درخواست دادن
permeable قابل عبور دادن رطوبت
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
furrier خز فروش پوست فروش
furriers خز فروش پوست فروش
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
authentication به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
format تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
formats تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
marker دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
oligopoly انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible قابل درک قابل رویت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
achievable قابل وصول قابل تفریق
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
microsoft واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
selling فروش
sells فروش
turnover کل فروش
turnover فروش
sale فروش
sell فروش
marketing فروش
iceman یخ فروش
taverner می فروش
vendition فروش
sales فروش
retailer تک فروش
offtake فروش
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
duffre دست فروش
fish fag زن ماهی فروش
forced sale فروش اجباری
druggist دوا فروش
druggists دوا فروش
antique dealer عتیقه فروش
oilman روغن فروش
traitor to one's country وطن فروش
nundination خرید و فروش
outlets محل فروش
pedlars دست فروش
dairymen لبنیات فروش
dairymen شیر فروش
dairyman لبنیات فروش
bucko خود فروش
dairyman شیر فروش
vendition اعلان فروش
turnover مبلغ فروش
clothier لباس فروش
clothier پوشاک فروش
pedlar دست فروش
cloth merchant پارچه فروش
buying and selling خرید و فروش
draper پارچه فروش
chemic دارو فروش
sale بازار فروش
proceeds حاصل فروش
forced sale فروش قانونی
cattleman گاو فروش
cash sale فروش نقدی
outlets بازار فروش
supercilious خود فروش
businesses خرید یا فروش
outlet محل فروش
outlet بازار فروش
proforma سیاهه فروش
cash on delivery فروش نقدی
ragman کهنه فروش
drysalter کالباس فروش
business خرید یا فروش
fleshmonger گوشت فروش
drover گله فروش
pieman کلوچه فروش
fishmonger ماهی فروش
cheesemonger پنیر فروش
foreclosure فروش گرویی
cheese monger پنیر فروش
oligopoly انحصار فروش
marketing بازاریابی و فروش
dealer دست فروش
flesher گوشت فروش
dealers دست فروش
pedagogical علم فروش
peltmonger پوست فروش
perfumer عطر فروش
chandler شمع فروش
tripeman سیرابی فروش
at the point of sale در نقطه فروش
spot sale فروش نقد
sale price قیمت فروش
sale quota سهمیه فروش
sale tax مالیات بر فروش
sales accounting حسابداری فروش
soda jerk لیموناد فروش
monopoly انحصار فروش
monopolies انحصار فروش
slopworker دوخته فروش
sale or return فروش یااعاده
sale or return فروش یا عودت
reseller خرده فروش
retail dealer خرده فروش
retail dealer جزئی فروش
excise taxes مالیات بر فروش
salability قابلیت فروش
vendibility قابلیت فروش
sale commission کارمزد فروش
sale department بخش فروش
sale department قسمت فروش
sale manager مدیر فروش
sale on a large scale فروش زیاد
slaver برده فروش
slave merchant برده فروش
sales agent نماینده فروش
sales figure ارقام فروش
sales for the account فروش نسیه
euphuist فصاحت فروش
scholasticate علم فروش
salt seller نمک فروش
sales manager مدیر فروش
sales promotion تبلیغ فروش
salesroom محل فروش
sales tax مالیات بر فروش
sales tax مالیات فروش
sales represntative نمایندگی فروش
sales department بخش فروش
sales contract قرارداد فروش
skinner پوست فروش
shopping center مرکز فروش
sales analysis تحلیل فروش
sales area بازار فروش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com