Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
intermediate frequency
فرکانس میانه
medium frequency
فرکانس میانه
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
wobbulator
تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
high frequency
دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
resonance
وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
resonances
وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
superheterodyne
گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
critical frequency
فرکانس متنافر با فرکانس طبیعی تیغه
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
tolerable
میانه
temperate
میانه رو
mesosomatic
میانه تن
meant
میانه
soberly
میانه رو
sober
میانه رو
intermedial
میانه
mediums
میانه
medium
میانه
median line
میانه
fairish
میانه
intermediate
میانه
mesne
میانه
so-so
میانه
moderating
میانه رو
allegretto a
میانه
owl light
میانه
mn
میانه
mezzo
میانه
middle weight
میانه
moderates
میانه رو
median
میانه
mesocephalic
میانه سر
frugal
میانه رو
moderate
میانه رو
of a middling quality
میانه
moderated
میانه رو
meanest
میانه
center piece
میانه
meaner
میانه
middle-of-the-road
میانه رو
mean
میانه
instantaneous frequency
مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
averaged
میانه متوسط
passably
بطور میانه
moderate
میانه رو مناسب
averaging
میانه متوسط
moderately
بطور میانه
moderation
میانه روی
temperance
میانه روی
middlings
ارد میانه
middle
میانه میدان
average
میانه متوسط
moderated
میانه رو مناسب
middle course
میانه روی
bathyal
میانه ژرفی
mean
میانه متوسط
moderateness
میانه روی
mesopic vision
دید میانه
average radius
شعاع میانه
mesolithic
میانه سنگی
averages
میانه متوسط
meaner
میانه متوسط
moderating
میانه رو مناسب
meanest
میانه متوسط
moderates
میانه رو مناسب
mesokurtic
میانه پهنا
Middle West
باختر میانه
middles
میانه میدان
mediaeval ages
قرنهای میانه
intermediately
بطور میانه
intermedium
میانه گیر
halfback
بازیکن میانه
golden mean
میانه روی
halfway line
خط میانه زمین
normal
میانه متوسط
waist
میانه ناو
tolerably
بطور میانه
to split the d.
میانه را گرفتن
the middle finger
انگشت میانه
waists
میانه ناو
temperateness
میانه روی
mean radius
شعاع میانه
medial
میانه متوسط
meanest
متوسط میانه روی
meaner
متوسط میانه روی
interposition
دخالت میانه گیری
scholastic theology
الهیات قرنهای میانه
ambivert
ادم معتدل و میانه رو
embroilment
میانه بهم زنی
embroiling
میانه برهم زدن
embroils
میانه برهم زدن
embroil
میانه برهم زدن
mean
متوسط میانه روی
bigeneric
میانه یا حد وسط دوجنس
to set two men at variance
میانه دو کس رابهم زدن
embroiled
میانه برهم زدن
middle body
قسمت میانه ناو یا کشتی
to keep in with any one
با کسی میانه خوب داشتن
They became estranged . They fell out .
میانه آنها بهم خورد
middlemen
نفر وسط صف ادم میانه رو
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
میانه دونفررا بهم زدن
middleman
نفر وسط صف ادم میانه رو
We are on very friendly terms .
میانه ماخیلی گرم است
mediaevalism
رسم ها وعقیدههای قرون میانه
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
To try to effect a reconciliation . between two people .
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
interceding
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede
میانجی شدن میانه گیری کردن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
interceded
میانجی شدن میانه گیری کردن
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
barytone
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pavis
سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
jainism
یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
line frequency
فرکانس خط
low frequency
فرکانس کم
frequence
فرکانس
frequencies
فرکانس
frequency
فرکانس
frequency stabilizer
پایدارکننده فرکانس
frequency respone
پاسخ فرکانس
video frequency
فرکانس ویدئو
frequency regulator
رگولاتور فرکانس
telephone frequency
فرکانس صحبت
frequency of resonance
فرکانس رزونانس
frequency separation
جداسازی فرکانس
h.f.
فرکانس بالا
x band
باند فرکانس
frequency tuning
تنظیم فرکانس
frequency spectrum
طیف فرکانس
frequency spectrum
بیناب فرکانس
frequency triplication
تریپلاژ فرکانس
frequency standard
استاندارد فرکانس
frequency stability
پایداری فرکانس
frequency region
ناحیه فرکانس
frequency mixing
ترکیب فرکانس
frequency mixture
ترکیب فرکانس
frequency modulated
مدوله فرکانس
frequency modulation
تلفیق فرکانس
frequency modulator
مدولاتور فرکانس
frequency multiplication
افزایش فرکانس
frequency modulation
مدولاسیون فرکانس
frequency of infinite attenuation
فرکانس قطب
frequency of oscillations
فرکانس نوسان
quenching frequency
فرکانس نوسان
frequency parameter
پارامتر فرکانس
frequency plan
طرح فرکانس
modulation frequency
فرکانس مدولاسیون
frequency recorder
ثبات فرکانس
frequency recorder
ضباط فرکانس
frequency region
حیطه فرکانس
frequency medulation
مدولاسیون فرکانس
telegraphic frequency
فرکانس تلگرافی
high frequency
فرکانس بالا
reed frequency meter
فرکانس مترانبری
low frequency
فرکانس پایین
m.f.
فرکانس متوسط
mains frequency
فرکانس شبکه
maximum frequency
فرکانس حداکثر
measuring frequency
فرکانس سنجش
natural frequency
فرکانس طبیعی
radian frequency
فرکانس زاویهای
radio frequency
فرکانس بالا
radio frequency
فرکانس رادیویی
q band
بند فرکانس
picture frequency
فرکانس تصویر
nominal frequency
فرکانس نامی
line frequency
فرکانس شبکه
p band
باند فرکانس
i.f.
فرکانس میانی
idle frequency
فرکانس بی باری
image frequency
فرکانس تصویر
impluse frequency
فرکانس پالس
impluse frequency
فرکانس پولز
impluse frequency
فرکانس ضربان
induction frequency converter
مبدل فرکانس
industrial frequency
فرکانس صنعتی
input frequency
فرکانس اولیه
input frequency
فرکانس ورودی
intermediate frequency
فرکانس میانی
intermediate frequency tank circuit
فرکانس میانی
j band
باند فرکانس
k band
باند فرکانس
frequency measurement
سنجش فرکانس
frequency blocking
بلوکاژ فرکانس
angular frequency
فرکانس زاویهای
frequency departure
مسیر فرکانس
frequency check
کنترل فرکانس
modulation
نوسان فرکانس
frequency determination
تعیین فرکانس
beat frequency
فرکانس ضربان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com