Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
chevy
فریاد هنگام شکار
Other Matches
hoick
فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
tallyho
فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
groans
فریاد
shouted
فریاد
shrieked
فریاد
shrieks
فریاد
squealed
فریاد
exclamation
فریاد
exclamations
فریاد
kiai
فریاد
groaning
فریاد
squeal
فریاد
fret
فریاد
frets
فریاد
groaned
فریاد
whoops
فریاد
whooping
فریاد
whooped
فریاد
groan
فریاد
squeals
فریاد
whoop
فریاد
shrieking
فریاد
shout
فریاد
shriek
فریاد
mewl
فریاد
outcries
فریاد
outcry
فریاد
calling
فریاد
squawk
فریاد
squawked
فریاد
squawks
فریاد
redresser
فریاد رس
shouts
فریاد
vociferation
فریاد
shouting
فریاد
rhodomontade
فریاد
cry
فریاد گریه
hollering
فریاد خوشحالی
whoops
فریاد کردن
holler
فریاد خوشحالی
whooping
فریاد کردن
hollers
فریاد خوشحالی
whooped
فریاد کردن
cry
فریاد زدن
jubilate
فریاد شادی
gaff
گفتاربیهوده فریاد
cries
فریاد زدن
hurray
فریاد زدن
whoop
فریاد کردن
screamer
فریاد زدن
yelled
فریاد زدن
bawled
فریاد زدن
bawl
فریاد زدن
utter a cry
فریاد زدن
greet
داد فریاد
shouter
فریاد زننده
bawling
فریاد زدن
war cry
فریاد جنگی
war whoop
فریاد جنگ
vociferance
فریاد و نعره
cries
فریاد گریه
yell
فریاد زدن
hollered
فریاد خوشحالی
to by blue muder
فریاد کردن
To cry out .
فریاد بر آوردن
whoopee
فریاد خوشحالی
yells
فریاد زدن
greeted
داد فریاد
bawls
فریاد زدن
blat
فریاد کردن
to cry wolf too often
انقدربدروغ فریاد
greets
داد فریاد
yelling
فریاد زدن
to roar with pain
از درد فریاد زدن
to break forth in to joy
از خوشی فریاد کردن
salvoes
فریاد دسته جمعی
with rejoicings and embraces
با شادی و فریاد هورا
screech
فریاد شبیه جیغ
to shout for joy
از خوشی فریاد زدن
salvo
فریاد دسته جمعی
To go to someones rescues . To succour someone .
به فریاد کسی رسیدن
screeching
فریاد شبیه جیغ
screeches
فریاد شبیه جیغ
screeched
فریاد شبیه جیغ
shriek
فریاد دلخراش زدن
triumphantly
فاتحانه فریاد پیروزی
triumphant
فاتحانه فریاد پیروزی
shrieks
فریاد دلخراش زدن
shrieking
فریاد دلخراش زدن
shrieked
فریاد دلخراش زدن
exclamatory
شگفت اور متضمن فریاد
holler
فریاد کردن سروصداراه انداختن
donnybrook
فریاد پرسر وصدا هیاهو
hollered
فریاد کردن سروصداراه انداختن
full-throated
صدا یا فریاد بسیار بلند
exclaimed
ازروی تعجب فریاد زدن
howl
فریاد زدن عزاداری کردن
exclaiming
ازروی تعجب فریاد زدن
rodomontade
گزافه گویی کردن فریاد
howled
فریاد زدن عزاداری کردن
exclaims
ازروی تعجب فریاد زدن
howls
فریاد زدن عزاداری کردن
exclaim
ازروی تعجب فریاد زدن
hollering
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers
فریاد کردن سروصداراه انداختن
jobilate
شادی کردن از خوشی فریاد زدن
chace
شکار
chevy
شکار
hunts
شکار
venery
شکار
chasing
شکار
predatin
شکار
ravin
شکار
hunting
شکار
chases
شکار
hanks
شکار
hank
شکار
quarrying
شکار
quarry
شکار
quarries
شکار
chase
شکار
chased
شکار
hunted
شکار
game
شکار
prey
شکار
gameless
بی شکار
gamey
پر از شکار
hunt
شکار
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
view halloo
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
shotgunner
شکار با تفنگ
shanking
شکار کوسه
victims
دستخوش شکار
ducking
شکار مرغابی
to go a hunting
شکار رفتن
falconry
شکار با شاهین
area drive
شکار دواندن
whaling
شکار نهنگ
predatory habit
خوی شکار
predation
شکار کردن
hanks
طعمه شکار
hank
طعمه شکار
hunting ground
شکار گاه
fair game
شکار مجاز
shooting
شکار باتفنگ
shootings
شکار باتفنگ
gunning
شکار با تفنگ
fair game
شکار قانونی
huntsman
شکار باز
king hunt
شاه شکار
huntsmen
شکار باز
victim
دستخوش شکار
game law
قانون شکار
hunting district
شکار گاه
quarrying
شکار موردنظر
quarrying
لاشه شکار
poniter
نوعی سگ شکار ی
blood sports
کشتن شکار
hunters
اسب شکار
blood sport
کشتن شکار
hunted
شکار کردن
quarries
لاشه شکار
quarries
شکار موردنظر
game
سرگرمی شکار
fowling
شکار پرنده
hunt
شکار کردن
hunter
اسب شکار
gamy
پراز شکار
quarry
لاشه شکار
hunts
شکار کردن
game keep
پاسبان شکار
quarry
شکار موردنظر
rabbit
شکار خرگوش کردن
rabbits
شکار خرگوش کردن
poach
دزدکی شکار کردن
snipes
پاشله شکار کردن
check
و شدن بوی شکار
checked
و شدن بوی شکار
sniped
پاشله شکار کردن
snipe
پاشله شکار کردن
checks
و شدن بوی شکار
outfitter
فروشنده لوازم شکار
poached
دزدکی شکار کردن
prowling
درپی شکار گشتن
shoot
هدف گرفتن شکار
stool
گروه فریبنده شکار
game
شکار گرفته شده
cub hunting
شکار بچه روباه
poaches
دزدکی شکار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com