Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English
Persian
donnybrook
فریاد پرسر وصدا هیاهو
Other Matches
gaud
نمایش پرسر وصدا و تو خالی
whacking
پرسر و صدا
whackings
پرسر و صدا
rumble
چیز پرسر و صدا شکایت
rumbles
چیز پرسر و صدا شکایت
rumbled
چیز پرسر و صدا شکایت
nuisance tax
مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
rumbler
پر سر وصدا
racquet
سر وصدا
tumultuary
پر سر وصدا
to hush up
سر وصدا
high-sounding
پر سر وصدا
high sounding
پر سر وصدا
serene
بی سر وصدا
scrimmager
پر سر وصدا
noise
سر وصدا
racquets
سر وصدا
noises
سر وصدا
loudmouthed
پر سر وصدا
messan
سگ پر سر وصدا
racket
سر وصدا
bobbery
سر وصدا
obstreperous
پر سر وصدا
collieshangie
دعوای پر سر وصدا
pother
سر وصدا جنجال
whoopla
جنجال و سر وصدا
roarer
ادم پر سر وصدا
ballyhoo
نمایش پر سر وصدا
puffery
تبلیغات پر سر وصدا
pother
هیاهو
to-do
هیاهو
hullaballoo
هیاهو
tizzy
هیاهو
hoop-las
هیاهو
hoop-la
هیاهو
obstreperoussness
هیاهو
rackety
پر هیاهو
stir about
پر هیاهو
obstreperously
با هیاهو
explosions
هیاهو
hullabaloo
هیاهو
hullabaloos
هیاهو
ruckus
هیاهو
to do
هیاهو
fanfares
هیاهو
hubbub
هیاهو
commotion
هیاهو
fanfare
هیاهو
explosion
هیاهو
swash
با سر وصدا چیزی راشستن
rowdyism
ایجاد سر وصدا و اشوب
powwow
مجلس انس پر سر وصدا
clatter
هیاهو کردن
clattered
هیاهو کردن
clattering
هیاهو کردن
clatters
هیاهو کردن
It's sheer pandemonium.
<idiom>
خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.
(All) hell broke loose.
<idiom>
خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
horselaugh
خنده بلند وپر سر وصدا
swashbuckle
هیاهو ودعوا کردن
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
to launch a product with much fanfare
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
slapstick
نمایش خنده دار همراه باشوخی وسر وصدا
swashbuckler
ادم دعوایی وپر هیاهو وغره دارای زرق وبرق
roughhouse
بازیهای خرکی و پر سر وصدا بین ساکنان یک اطاق بازی خرکی و پر سر وصداکردن
kiai
فریاد
rhodomontade
فریاد
exclamations
فریاد
exclamation
فریاد
squawk
فریاد
squawked
فریاد
squawks
فریاد
groans
فریاد
redresser
فریاد رس
outcry
فریاد
outcries
فریاد
mewl
فریاد
shriek
فریاد
frets
فریاد
shrieked
فریاد
calling
فریاد
shrieking
فریاد
shouts
فریاد
groaning
فریاد
groaned
فریاد
groan
فریاد
squeals
فریاد
squealed
فریاد
squeal
فریاد
whoops
فریاد
whooping
فریاد
whooped
فریاد
whoop
فریاد
fret
فریاد
vociferation
فریاد
shouting
فریاد
shouted
فریاد
shout
فریاد
shrieks
فریاد
To cry out .
فریاد بر آوردن
utter a cry
فریاد زدن
to by blue muder
فریاد کردن
to cry wolf too often
انقدربدروغ فریاد
war whoop
فریاد جنگ
shouter
فریاد زننده
war cry
فریاد جنگی
screamer
فریاد زدن
vociferance
فریاد و نعره
jubilate
فریاد شادی
cry
فریاد گریه
greets
داد فریاد
gaff
گفتاربیهوده فریاد
holler
فریاد خوشحالی
bawled
فریاد زدن
hollered
فریاد خوشحالی
whoops
فریاد کردن
whooping
فریاد کردن
whooped
فریاد کردن
whoop
فریاد کردن
hollering
فریاد خوشحالی
hollers
فریاد خوشحالی
cries
فریاد زدن
cries
فریاد گریه
cry
فریاد زدن
greeted
داد فریاد
greet
داد فریاد
whoopee
فریاد خوشحالی
yelled
فریاد زدن
hurray
فریاد زدن
bawling
فریاد زدن
bawls
فریاد زدن
yelling
فریاد زدن
blat
فریاد کردن
bawl
فریاد زدن
yells
فریاد زدن
yell
فریاد زدن
shriek
فریاد دلخراش زدن
salvo
فریاد دسته جمعی
shrieks
فریاد دلخراش زدن
To go to someones rescues . To succour someone .
به فریاد کسی رسیدن
with rejoicings and embraces
با شادی و فریاد هورا
shrieking
فریاد دلخراش زدن
shrieked
فریاد دلخراش زدن
to roar with pain
از درد فریاد زدن
screech
فریاد شبیه جیغ
screeched
فریاد شبیه جیغ
triumphantly
فاتحانه فریاد پیروزی
screeches
فریاد شبیه جیغ
to break forth in to joy
از خوشی فریاد کردن
triumphant
فاتحانه فریاد پیروزی
screeching
فریاد شبیه جیغ
chevy
فریاد هنگام شکار
salvoes
فریاد دسته جمعی
to shout for joy
از خوشی فریاد زدن
pealed
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
peals
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
peal
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
pealing
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
exclaiming
ازروی تعجب فریاد زدن
hollered
فریاد کردن سروصداراه انداختن
howls
فریاد زدن عزاداری کردن
holler
فریاد کردن سروصداراه انداختن
exclaims
ازروی تعجب فریاد زدن
hollering
فریاد کردن سروصداراه انداختن
exclaimed
ازروی تعجب فریاد زدن
howled
فریاد زدن عزاداری کردن
full-throated
صدا یا فریاد بسیار بلند
howl
فریاد زدن عزاداری کردن
rodomontade
گزافه گویی کردن فریاد
hollers
فریاد کردن سروصداراه انداختن
exclaim
ازروی تعجب فریاد زدن
exclamatory
شگفت اور متضمن فریاد
jobilate
شادی کردن از خوشی فریاد زدن
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
view halloo
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
tallyho
فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
hoick
فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
fore
فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
hi
فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
yoicks
علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
escry
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
He raesed a cry of ((thief! Thif !))
فریاد می زد «دزد !دزد ! »
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com