Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (10 milliseconds)
English	Persian
deluded	فریب خورده
patsy	فریب خورده
Search result with all words
self deceived	فریب نفس خورده خود فریفته
to be deluded	فریب خورده بودن
to be fooled	فریب خورده بودن
Other Matches
undeceive	مبرا از فریب و تزویر کردن از فریب اگاهانیدن
eaten	خورده
it was eaten	خورده شد
irriguous	اب خورده
little	خورده
kinky	پیچ خورده
grubbier	کرم خورده
grubbiest	کرم خورده
grubby	کرم خورده
thrawart	پیچ خورده
twisty	پیچ خورده
callous	پینه خورده
kinky	گره خورده
mussy	بهم خورده
mildewy	باد خورده
turkeys	شکست خورده
maggoty	کرم خورده
corrosion	خورده شدن
turkey	شکست خورده
engrained	پینه خورده
puckery	چین خورده
stickit	شکست خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
teched	بهم خورده
symphsis	عضوجوش خورده
starveling	گرسنگی خورده
failure	شکست خورده
plicated	چین خورده
indisposed	بهم خورده
on oath	قسم خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
tetched	بهم خورده
underdogs	سگ شکست خورده
messy	بهم خورده
stamped	تمبر خورده
failures	شکست خورده
distempered	بهم خورده
eaten	خورده شده
worm eaten	کرم خورده
writhen	پیچ خورده
hammer hard	چکش خورده
aggresive	خورده شده
belly pinched	گرسنگی خورده
butt welded	از سر جوش خورده
carious	کرم خورده
writhen	تاب خورده
fretted by rust	زنگ خورده
corrodible	خورده شدنی
crackly	چین خورده
crimpled	چوروک خورده
crossed out	قلم خورده
brushed	شانه خورده
folded picture	تصویر تا خورده
dehiscent	ترک خورده
jiggly	تکان خورده
craven	شکست خورده
wounds	پیچ خورده
wounding	پیچ خورده
wound	پیچ خورده
moth eaten	بید خورده
moth-eaten	بید خورده
cleft	ترک خورده
clefts	ترک خورده
withered	چروک خورده
clift	ترک خورده
picked	کلنگ خورده
vermiculate	کرم خورده
worm-eaten	کرم خورده
underdog	سگ شکست خورده
cancelled	قلم خورده
dislocated	بهم خورده
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
spun glass	شیشه تاب خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
beaten	چکش خورده فرسوده
weldment	چیز جوش خورده
seared conscience	وجدان پینه خورده
grounded	توپ به زمین خورده
inure or en	پینه خورده کردن
interwrought	بهم جوش خورده
indurate	پینه خورده کردن
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
cut in	چاک خورده شکافته
foul anchor	لنگر تاب خورده
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
sclerous	متصلب پینه خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
rolled glass	شیشه نورد خورده
patsy	شخص گول خورده
rancid	باد خورده فاسد
bound barrel	لوله تاب خورده
lost	شکست خورده گمراه
deep dyed	زیاد رنگ خورده
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
impacted	باهم جوش خورده
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
common ashlar	سنگ چکش خورده
chiselled	چوب اسکنه خورده
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
chiseled	چوب اسکنه خورده
fused ring system	سیستم حلقهای جوش خورده
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
Like a bear with a sore head.	مثل گرگ تیر خورده
gyrus	برامدگی چین خورده مغز
fusion principle	اصل ترکیبات جوش خورده
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
foul hawse	زنجیرها تاب خورده اند
weldment	قطعات بهم جوش خورده
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
inveglement	فریب
feint	فریب
feinted	فریب
mace	فریب
inveiglement	فریب
feinting	فریب
intake	فریب
illusion	فریب
illusions	فریب
dissimulation	فریب
jape	فریب
deception	فریب
fraudulency	فریب
frauds	فریب
fraud	فریب
flim flam	فریب
enticement	فریب
cautel	فریب
deceptions	فریب
humbuggery	فریب
hocus	فریب
beguilement	فریب
defraudation	فریب
allurement	فریب
bamboozlement	فریب
defraud	فریب
cozenage	فریب
dubiety	فریب
wile	فریب
gulls	فریب
humbugs	فریب
humbug	فریب
fictions	فریب
fiction	فریب
delusions	فریب
gull	فریب
tricklery	فریب
lurch	فریب
lurching	فریب
swindle	فریب
swindled	فریب
swindles	فریب
lurched	فریب
defrauded	فریب
defrauding	فریب
defrauds	فریب
delusion	فریب
maces	فریب
temptations	فریب
intakes	فریب
feints	فریب
deceit	فریب
sophistry	فریب
lurches	فریب
temptation	فریب
macadam blinding	خورده سنگ بخورد راه دادن
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
tailfly	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
vulcanite	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
not up	توپ دوبار به زمین خورده دبل
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده
acid corrosion of concrete	خورده شدن بتن بوسیله اسید
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
fradulent	فریب امیز
fraudulently	از روی فریب
entire delusion	فریب محض
feed someone a line <idiom>	فریب دادن
flubdub	فریب واغوا
trumpery	نادان فریب
imposture	فریب مکر
hocus	فریب دادن
self deceiver	خود فریب
befool	فریب دادن
mislead	فریب دادن
mystify	فریب دادن
hoodwink	فریب دادن
baffle	فریب دادن
impose upon	فریب دادن
self deception	فریب نفس
shortchange	فریب دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com