Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
self deceived	فریب نفس خورده خود فریفته
Other Matches
deluded	فریب خورده
patsy	فریب خورده
to be deluded	فریب خورده بودن
to be fooled	فریب خورده بودن
charmed	فریفته
spell bound	فریفته
temptable	فریفته شدنی وسوسه پذیر
undeceive	مبرا از فریب و تزویر کردن از فریب اگاهانیدن
eaten	خورده
little	خورده
irriguous	اب خورده
it was eaten	خورده شد
kinky	گره خورده
maggoty	کرم خورده
grubby	کرم خورده
turkeys	شکست خورده
turkey	شکست خورده
butt welded	از سر جوش خورده
thrawart	پیچ خورده
callous	پینه خورده
on oath	قسم خورده
mussy	بهم خورده
twisty	پیچ خورده
corrosion	خورده شدن
grubbiest	کرم خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
underdog	سگ شکست خورده
tetched	بهم خورده
teched	بهم خورده
symphsis	عضوجوش خورده
stickit	شکست خورده
failure	شکست خورده
underdogs	سگ شکست خورده
plicated	چین خورده
grubbier	کرم خورده
starveling	گرسنگی خورده
messy	بهم خورده
stamped	تمبر خورده
indisposed	بهم خورده
failures	شکست خورده
kinky	پیچ خورده
engrained	پینه خورده
vermiculate	کرم خورده
worm eaten	کرم خورده
aggresive	خورده شده
hammer hard	چکش خورده
writhen	پیچ خورده
carious	کرم خورده
mildewy	باد خورده
writhen	تاب خورده
corrodible	خورده شدنی
fretted by rust	زنگ خورده
crackly	چین خورده
crimpled	چوروک خورده
crossed out	قلم خورده
brushed	شانه خورده
dehiscent	ترک خورده
folded picture	تصویر تا خورده
distempered	بهم خورده
eaten	خورده شده
cleft	ترک خورده
wound	پیچ خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
moth eaten	بید خورده
moth-eaten	بید خورده
wounds	پیچ خورده
clefts	ترک خورده
clift	ترک خورده
withered	چروک خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
jiggly	تکان خورده
puckery	چین خورده
craven	شکست خورده
dislocated	بهم خورده
cancelled	قلم خورده
worm-eaten	کرم خورده
picked	کلنگ خورده
wounding	پیچ خورده
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
weldment	چیز جوش خورده
beaten	چکش خورده فرسوده
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
spun glass	شیشه تاب خورده
inure or en	پینه خورده کردن
interwrought	بهم جوش خورده
indurate	پینه خورده کردن
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
bound barrel	لوله تاب خورده
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
cut in	چاک خورده شکافته
deep dyed	زیاد رنگ خورده
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
grounded	توپ به زمین خورده
seared conscience	وجدان پینه خورده
sclerous	متصلب پینه خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
rolled glass	شیشه نورد خورده
patsy	شخص گول خورده
rancid	باد خورده فاسد
lost	شکست خورده گمراه
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
foul anchor	لنگر تاب خورده
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
impacted	باهم جوش خورده
chiseled	چوب اسکنه خورده
chiselled	چوب اسکنه خورده
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
common ashlar	سنگ چکش خورده
fusion principle	اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system	سیستم حلقهای جوش خورده
gyrus	برامدگی چین خورده مغز
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head.	مثل گرگ تیر خورده
weldment	قطعات بهم جوش خورده
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
foul hawse	زنجیرها تاب خورده اند
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
intake	فریب
feinted	فریب
dissimulation	فریب
feint	فریب
inveiglement	فریب
inveglement	فریب
jape	فریب
feinting	فریب
feints	فریب
illusions	فریب
illusion	فریب
temptation	فریب
frauds	فریب
fraudulency	فریب
fraud	فریب
defraudation	فریب
enticement	فریب
flim flam	فریب
dubiety	فریب
deception	فریب
deceptions	فریب
humbuggery	فریب
allurement	فریب
hocus	فریب
bamboozlement	فریب
beguilement	فریب
cozenage	فریب
cautel	فریب
mace	فریب
tricklery	فریب
swindle	فریب
wile	فریب
fictions	فریب
fiction	فریب
delusions	فریب
delusion	فریب
swindled	فریب
humbug	فریب
swindles	فریب
lurches	فریب
lurching	فریب
lurched	فریب
defrauds	فریب
gulls	فریب
lurch	فریب
defrauded	فریب
defraud	فریب
defrauding	فریب
maces	فریب
sophistry	فریب
deceit	فریب
gull	فریب
humbugs	فریب
intakes	فریب
temptations	فریب
not up	توپ دوبار به زمین خورده دبل
macadam blinding	خورده سنگ بخورد راه دادن
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
tailfly	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
acid corrosion of concrete	خورده شدن بتن بوسیله اسید
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده
vulcanite	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
entire delusion	فریب محض
trumpery	نادان فریب
flubdub	فریب واغوا
feed someone a line <idiom>	فریب دادن
fradulent	فریب امیز
fraudulently	از روی فریب
gagger	فریب دهنده
mystify	فریب دادن
hoodwink	فریب دادن
bluff	فریب دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com