Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
razzle dazzle
فریفتن حریف
sell a dummy
فریفتن حریف
Search result with all words
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
bootleg
نوعی حمله با فریفتن حریف
direct free kick
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
Other Matches
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
to lead up the garden
فریفتن
hustling
فریفتن
hornswoggle
فریفتن
decoys
فریفتن
decoying
فریفتن
decoyed
فریفتن
decoy
فریفتن
fob
فریفتن
deceive
فریفتن
tempts
فریفتن
ensorcel
فریفتن
eucher
فریفتن
hustles
فریفتن
hustled
فریفتن
entice
فریفتن
enticed
فریفتن
entices
فریفتن
tempt
فریفتن
tempted
فریفتن
deceiving
فریفتن
deceives
فریفتن
deceived
فریفتن
bewitch
فریفتن
bewitched
فریفتن
captivates
فریفتن
captivated
فریفتن
captivate
فریفتن
hustle
فریفتن
seduce
فریفتن
seduced
فریفتن
seduces
فریفتن
seducing
فریفتن
skunk
فریفتن
skunks
فریفتن
intriguing
فریفتن
intrigues
فریفتن
intrigue
فریفتن
bewitches
فریفتن
ensorcell
[literary]
فریفتن
mystify
فریفتن
bluff
فریفتن
hoodwink
فریفتن
string along
<idiom>
فریفتن
befool
فریفتن
hocus
فریفتن
practise deceit
[British]
فریفتن
enchant
فریفتن
bewitch
فریفتن
practice deceit
[American]
فریفتن
ensorcel
[American]
[literary]
فریفتن
delude
فریفتن
fool
فریفتن
mislead
فریفتن
becharm
فریفتن
beguile
فریفتن
baffle
فریفتن
intriguing
توط ئه چیدن فریفتن
charm
مسحور کردن فریفتن
inveigles
فریفتن سرگرم کردن
inveigled
فریفتن سرگرم کردن
inveigling
فریفتن سرگرم کردن
lure
فریفتن اغوا کردن
intrigues
توط ئه چیدن فریفتن
inveigle
فریفتن سرگرم کردن
lured
فریفتن اغوا کردن
doodling
فریفتن سروصدا کردن
doodles
فریفتن سروصدا کردن
hocus
فریب دهنده فریفتن
doodle
فریفتن سروصدا کردن
enchants
مسحور شدن فریفتن
enchant
مسحور شدن فریفتن
intrigue
توط ئه چیدن فریفتن
wile
بطمع انداختن فریفتن
luring
فریفتن اغوا کردن
lures
فریفتن اغوا کردن
doodled
فریفتن سروصدا کردن
fudge
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudged
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudges
فریفتن اهسته حرکت کردن
fudging
فریفتن اهسته حرکت کردن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
adversary
حریف
opponent
حریف
rival
حریف
opponents
حریف
adversaries
حریف
foes
حریف
challengers
حریف
challenger
حریف
match
حریف
foe
حریف
matches
حریف
adversarial
حریف
rivals
حریف
competitor
حریف
d. cut d.
حریف
rivalling
حریف
rivalled
حریف
competitors
حریف
rivaling
حریف
rivaled
حریف
targetting
سینه حریف
shadows
چسبیدن به حریف
shadowing
چسبیدن به حریف
targetted
سینه حریف
copes
حریف شدن
coped
حریف شدن
cope
حریف شدن
shadowed
چسبیدن به حریف
shadow
چسبیدن به حریف
opponents
حریف طرف
charges
حمله به حریف
charge
حمله به حریف
copings
حریف شدن
targets
سینه حریف
targeting
سینه حریف
jacks of all trades
همه فن حریف
downfield
زمین حریف
ends
زمین حریف
victims
حریف ضعیف
end
زمین حریف
deliver a series of blows
بمباران حریف
ended
زمین حریف
dropped
جاگذاشتن حریف
head butt
با سر به حریف زدن
playing the man
بازی با حریف
adversary
حریف کشتی
jack of all trades
همه فن حریف
i cannot manage him
حریف او نمیشوم
targeted
سینه حریف
target
سینه حریف
opponent
حریف طرف
drop
جاگذاشتن حریف
drops
جاگذاشتن حریف
dropping
جاگذاشتن حریف
away
زمین حریف
adversaries
حریف کشتی
victim
حریف ضعیف
swingman
همه فن حریف
he was too much for me
من حریف او نبودم
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
onside
پا به توپ در زمین حریف
outplay
بازی بهتر از حریف
manage a person
حریف کسی شدن
jink
فریب دادن حریف
kin geri
لگد به بیضه حریف
outroll
شکست دادن حریف
pattern offense
موضعگیری در برابر حریف
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
stomach throw
افکندن حریف از پشت
sparring partner
حریف مشت بازی
deceived
فریب دادن حریف
personal foul
خطای بدنی به حریف
shut down
شکست دادن حریف
deceives
فریب دادن حریف
deceiving
فریب دادن حریف
put the ball on the floor
رد کردن توپ از حریف
to stand up to one's opponent
با حریف روبرو شدن
intercept
قطع پاسکاری حریف
He is jack of all trades . he can cope with any thing .
همه فن حریف است
draws
رویارویی دو حریف در اغار
draw
رویارویی دو حریف در اغار
bluffing
حریف را از میدان درکردن
assaults
حمله بدنی به حریف
deciding
نزدیک به دروازه حریف
unanswered
همردیف نبودن حریف
assault
حمله بدنی به حریف
assaulted
حمله بدنی به حریف
outclass
شکست فاحش حریف
outclassing
شکست فاحش حریف
outclasses
شکست فاحش حریف
bluff
حریف را از میدان درکردن
bluffed
حریف را از میدان درکردن
bluffs
حریف را از میدان درکردن
go behind
به پشت حریف رفتن
cut down
زمین زدن حریف
circle dodge
گریز از حریف در مسیرمنحنی
back sacrifice throw
افکندن حریف ازپشت
action on the blade
تماس با شمشیر حریف
scouts
ارزیابی حریف اینده
scouted
ارزیابی حریف اینده
scout
ارزیابی حریف اینده
intercepts
قطع پاسکاری حریف
intercepting
قطع پاسکاری حریف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com