Dictiornary-Farsi | فشارسنج دقیق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
micro pressure gage	فشارسنج دقیق


Other Matches

pitot pressure	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
manometer	فشارسنج
front indicator	فشارسنج
barometer	فشارسنج
barometers	فشارسنج
mitre gauge	فشارسنج
potentiometer	فشارسنج
piezometer	فشارسنج
monometer	فشارسنج
compression guage	فشارسنج
konimeter	فشارسنج
pressure gage	فشارسنج
pressure gauge	فشارسنج
pressure balance	فشارسنج
pneumatic chamber	اتاقک فشارسنج
barometers	فشارسنج هوا
oil pressure	فشارسنج روغن
pezometer tube	لوله فشارسنج
spring pressure gage	فشارسنج فنری
barometer	فشارسنج هوا
aneroid barometer	فشارسنج انروئید
pitot	انتن فشارسنج هوا
variometer	دستگاه فشارسنج هواپیمای بی موتور
pitot	انتن فشارسنج دماغه هواپیما یاکشتی
pitot static tube	لوله ثابت انتن فشارسنج هوا
gauge pressure	فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
low supercharger gear	دور کم سوپرشارژر درموتورهای پیستونی که معمولا بصورت اتوماتیک توسط یک فشارسنج کنترل میشود
pressure altitude	ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
stringently	دقیق
advertent	دقیق
stringent	دقیق
exact solution	حل دقیق
exact	دقیق
exacted	دقیق
particular redemption	دقیق
astute	دقیق
punctual	دقیق
literal	دقیق
precision	دقیق
exacts	دقیق
exquisite	دقیق
intent	دقیق
tenty	دقیق
scholastic	دقیق
scholastical	دقیق
scrutinizer	دقیق
subtil	دقیق
wistful	دقیق
punctiliously	دقیق
punctilious	دقیق
accurate	دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
high accuracy measurement	سنجش دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
fine spun	دقیق خیالی
precise	صریح دقیق
precise	خیلی دقیق
an a calculator	محاسب دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
exact location	محل دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
precise	دقیق کردن
precision scale	مقیاس دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
precision fire	تیر دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
particularization	شرح دقیق
persnickety	کاربسیار دقیق
perpend	دقیق بودن
precision adjustment	تنظیم دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
precision sweep	روبش دقیق
precisionist	بسیار دقیق
in-depth	دقیق و عمیق
goings-over	بررسی دقیق
going-over	بررسی دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
thorough paced	دقیق گام
strictly speaking	دقیق شویم
queazy	زیاد دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
precision tool	ابزار دقیق
precisian	خیلی دقیق
soundest	بی خطر دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
instrument	الات دقیق
subtler	دقیق لطیف
subtlest	دقیق لطیف
sounds	بی خطر دقیق
thoroughgoing	بسیار دقیق
control	توپزن دقیق
subtle	دقیق لطیف
controlling	توپزن دقیق
controls	توپزن دقیق
corrects	دقیق یا درست
watchful	بی خواب دقیق
correct	دقیق یا درست
imprecise	غیر دقیق
tenuous	لطیف دقیق
set	لجوج دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
queasy	زیاد دقیق
precision tools	الات دقیق
correcting	دقیق یا درست
instruments	الات دقیق
sets	لجوج دقیق
sounded	بی خطر دقیق
sound	بی خطر دقیق
setting up	لجوج دقیق
precision	اندازه گیری دقیق
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
tendering	دقیق ترد ونازک
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
precision	بسیار دقیق بودن
probity	پیروی دقیق از اصول
particular	دقیق نکته بین
pin point	تعیین دقیق نقاط
astringent	سخت گیر دقیق
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
tenderest	دقیق ترد ونازک
tender	دقیق ترد ونازک
zero	تنظیم دقیق دستگاه
zeroes	تنظیم دقیق دستگاه
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
precision bore	سوراخ کردن دقیق
precision lathe	ماشین تراش دقیق
precision engineering	تکنیک ابزار دقیق
precision engineering	مهندسی ابزار دقیق
precision drill	مته کردن دقیق
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
precision casting	ریخته گری دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق تیر
precision adjustment	تنظیم تیر دقیق
tendered	دقیق ترد ونازک
facsimiles	کپی دقیق از یک متن
mirrored	ایجاد کپی دقیق
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
edge sharpening	دقیق کردن لبه
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
mirrors	ایجاد کپی دقیق
mirror	ایجاد کپی دقیق
stickler	سمج خیلی دقیق
sticklers	سمج خیلی دقیق
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
calibration	تنظیم الات دقیق
chronometer	ساعت شمار دقیق
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
measuring magnifier	مسافت یاب دقیق
facsimile	کپی دقیق از یک متن
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
inspects	ازمایش دقیق بازبینی
fine turning	میزان سازی دقیق
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
fine tuning	میزان سازی دقیق
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
approximate	نه دقیق ولی تقریبا درست
zero hour <idiom>	لحظه دقیق حمله درجنگ
image	کپی دقیق از فضایی از حافظه
subtilization	ملایمت دقیق و لطیف سازی
subtilize	دقیق وحساس ولطیف کردن
format	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
approximated	نه دقیق ولی تقریبا درست
thread the needle	پاس دقیق از بین مدافعان
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
approximates	نه دقیق ولی تقریبا درست
formats	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
attenuating	تقلیل دادن دقیق شدن
theodolite	زاویه یاب دقیق ثانیهای
images	کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuates	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated	تقلیل دادن دقیق شدن
theodolites	زاویه یاب دقیق ثانیهای
attenuate	تقلیل دادن دقیق شدن
pinpoint target	هدف دقیق تعیین شده
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
an i calculation	حساب نادرست یا غیر دقیق
accuracy	تعریف دقیق تر خواهد بود
fine sight	تنظیم دقیق زاویه توپ
precisian	شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
he was p in his promises	درانجام وعدههای خود دقیق بود
nuance	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
soul searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronome	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
exact location	تعیین کردن محل دقیق نقاط
nuances	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronomes	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
rhadamanthine	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat	تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification	مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی