English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (7 milliseconds)
English Persian
way of life فعالیتهای روزانه
Other Matches
day fighter هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
make work activities فعالیتهای کاربر
nonmarket activities فعالیتهای غیر بازاری
taxable activities فعالیتهای مشمول مالیات
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
activity رکورد فعالیتهای انجام شده
activities رکورد فعالیتهای انجام شده
suspended animation وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
extracurricular فعالیتهای فوق برنامهای دانش اموز
aprFs-ski فعالیتهای عمومی و سرگرمیهای موجود در پناهگاههای اسکی
entrepremership اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
brain death از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
turning points نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
escapism هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
fellow traveler کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
electronic journal فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
by d. روزانه
perdiem روزانه
diurnal روزانه
day by day روزانه
diurnally روزانه
quotidian روزانه
day-to-day <adj.> روزانه
every single day <adv.> روزانه
day in, day out <adv.> روزانه
workaday روزانه
on a daily basis <adv.> روزانه
per day روزانه
each day <adv.> روزانه
dailies روزانه
daily <adj.> <adv.> روزانه
every day <adv.> روزانه
everyday <adj.> روزانه
habitude عادت روزانه
day schools مدرسهی روزانه
day in, day out <adv.> بطور روزانه
each day <adv.> بطور روزانه
every day <adv.> بطور روزانه
every single day <adv.> بطور روزانه
duily bread نان روزانه
mean daily متوسط روزانه
morning orders برنامه روزانه
day school مدرسهی روزانه
workout ورزش روزانه
workouts ورزش روزانه
victualling allowance جیره روزانه
daily <adj.> <adv.> بطور روزانه
purchase journal دفترخرید روزانه
order of the day برنامه روزانه
morning orders دستورات روزانه
diurnal tide کشند روزانه
diurnal load بار روزانه
daily round کارهای روزانه
daily round گردش روزانه
journal گزارش روزانه
daily pay دستمزد روزانه
journals دفتروقایع روزانه
journals گزارش روزانه
dailgy food allowance جیره روزانه
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
journal دفتروقایع روزانه
daily storage مخزن روزانه
daily wage مزد روزانه
day hospital بیمارستان روزانه
backstreet فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
diaries دفتر خاطرات روزانه
diaries دفتر یادداشت روزانه
diary دفتر یادداشت روزانه
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
breviary کتاب نمازوادعیه روزانه
working day ساعت کار روزانه
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
rations مقدار جیره روزانه
diary دفتر خاطرات روزانه
log book دفتر رخدادهای روزانه
log books دفتر رخدادهای روزانه
rationed مقدار جیره روزانه
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
ration مقدار جیره روزانه
logbook گزارش روزانه سفرکشتی
extern کمک پزشک روزانه
journal book دفتر گزارش روزانه
utilization کاربرد روزانه استفاده
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
daily bread نان یارزق روزانه
plan of the day برنامه روزانه ناو
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
daily routine عادت جاری روزانه
day of supply روز امادتدارکات روزانه
slumped کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumps کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slump کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
diarist نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
log شرح روزانه جدول لگاریتم
diarists نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
muster book دفتر ثبت وقایع روزانه
daylight traffic line خط منع ایاب ذهاب روزانه
daybook دفتر ثبت وقایع روزانه
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
logs شرح روزانه جدول لگاریتم
system log گزارش روزانه عملیات سیستم
diary دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diaries دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
ephermeris جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
daymark علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
thrashing 1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود
service industries فعالیتهای خدماتی اشتغالهای خدماتی
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
log گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
personal امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
Schedule+ برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
work day روز کار ساعت کار روزانه
A day to day program. برنامه روز به روز ( روزانه )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com