Dictiornary-Farsi | فعالیت خود بخود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
self activity	فعالیت خود بخود


Other Matches

preened	بخود بالیدن
self trust	اعتماد بخود
self respect	احترام بخود
self relative	نسبت بخود
self importance	دادن بخود
sham	بخود بستن
dissemble	بخود بستن
aplomb	اطمینان بخود
arrogation	بخود بستن
assumable	بخود گرفتنی
assumes	بخود گرفتن
spohnge	بخود کشیدن
assumed	بخود بسته
preen	بخود بالیدن
preens	بخود بالیدن
to suck in	بخود کشیدن
preening	بخود بالیدن
to remember oneself	بخود امدن
substantive	متکی بخود
to imbrue with blood	بخود اغشتن
to imbrue in blood	بخود اغشتن
self help	کمک بخود
self-help	کمک بخود
narcissism	عشق بخود
assume	بخود گرفتن
feign	بخود بستن
self dependent	متکی بخود
self consequence	اهمیت بخود
playact	بخود بستن
by it self	خود بخود
self congratulation	تبریک بخود
self confident	مطمئن بخود
he was restored to reason	بخود امد
spontaneous	خود بخود
pretend	بخود بستن
self-pity	ترحم بخود
bethink	بخود امدن
self dramatization	بخود بندی
introspect	بخود برگشتن
self exaltation	بخود بالیدن
self pity	ترحم بخود
lion skin	دلیری بخود بسته
to stand on one's own legs	متکی بخود بودن
abiogenesis	تولید خود بخود
screw up one's courage	جرات بخود دادن
to permit oneself	بخود اجازه دادن
muster up your courage	جرات بخود بدهید
lay out oneself	بخود زحمت دادن
to stint oneself	تنگی بخود دادن
to take the sun	افتاب بخود دادن
to f. oneself	بخود دلخوشی دادن
self charging	خود بخود پر شونده
self fertility	لقاح خود بخود
self fruitful	بخود بخودگرده افشان
appropriator	بخود اختصاص دهنده
self divison	تقسیم خود بخود
to summon up courage	جرات بخود دادن
self rewarding	پاداش دهنده بخود
delusion of reference	هذیان بخود بستن
self subsistence	اعاشه خود بخود
strike an attitude	حالتی بخود گرفتن
to be convulsed with laughter	از خنده بخود پیچیدن
to be moped	بخود راه دادن
assumed	بخود گرفته عاریتی
autoplasty	پیوند از خود بخود
monopolises	بخود انحصار دادن
monopolized	بخود انحصار دادن
monopolised	بخود انحصار دادن
monopolising	بخود انحصار دادن
monopolize	بخود انحصار دادن
monopolizing	بخود انحصار دادن
diffidently	با نداشتن اعتماد بخود
monopolizes	بخود انحصار دادن
self regulating	خود بخود تنظیم شونده
To give way to gloomy thoughts .	فکرهای بد بخود راه دادن
self formed	خود بخود تشکیل شده
agonise	بخود پیچیدن معذب شدن
arrogate	غصب کردن بخود بستن
assumes	بخود بستن وانمود کردن
attitudinize	حالت خاصی بخود گرفتن
autolysis	هضم یا گوارش خود بخود
self registering	خود بخود ثبت کننده
pretendedly	بطور ساختگی یا بخود بسته
To give way to doubt. To waver.	بخود تردید راه دادن
materializing	صورت خارجی بخود گرفتن
self rising	خود بخود بلند شونده
materializes	صورت خارجی بخود گرفتن
materialize	صورت خارجی بخود گرفتن
self tightening	خود بخود تنگ شونده
introspect	بخود امدن درخود فرورفتن
self slayer	مبادرت کننده بخود کشی
assume	بخود بستن وانمود کردن
materialising	صورت خارجی بخود گرفتن
self moved	دارای حرکت خود بخود
self lubricating	خود بخود نرم شونده
to overstrain oneself	زیاد بخود فشار اوردن
intervert	بخود اختصاص دادن برگرداندن
self insured	خود بخود بیمه شده
materialised	صورت خارجی بخود گرفتن
pretends	بخود بستن دعوی کردن
materialises	صورت خارجی بخود گرفتن
to buck up	فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
pretending	بخود بستن دعوی کردن
pretend	بخود بستن دعوی کردن
feigns	بخود بستن جعل کردن
feign	بخود بستن جعل کردن
materialized	صورت خارجی بخود گرفتن
to rally one dispersed	نیروی تازه بخود دادان
self unloading	خود بخود تخلیه کننده بار
self support	اتکاء بخود تکفل مخارج خود
that is his look	این کار وابسته بخود اوست
self digestion	جذب خود بخود مواد غذایی
self pollination	گرده افشانی خود بخود گیاه
refocillate	تجدید حیات کردن بخود اوردن
cupboard love	عشق بخود بسته یاغرض الود
to put on frills	سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
stir	فعالیت
stirrings	فعالیت
acting	فعالیت
activities	فعالیت
stirred	فعالیت
exercise	فعالیت
exercised	فعالیت
exercises	فعالیت
stirs	فعالیت
function	فعالیت
functioned	فعالیت
actuality	فعالیت
activity	فعالیت
activation	فعالیت
activeness	فعالیت
functions	فعالیت
ultromotivy	جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
stylolite	ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos	پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto	پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
appropriation	قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
aut	پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
on stream	درحال فعالیت
off year	سال کم فعالیت
low activity	فعالیت پایین
operant	فعالیت کننده
somatotonia	فعالیت گرایی
politicking	فعالیت سیاسی
operating level	سطح فعالیت
operational environment	محیط فعالیت
turn over	عایدی فعالیت
reactivation	فعالیت مجدد
random activity	فعالیت تصادفی
optical activity	فعالیت نوری
somatotonic	فعالیت گرا
activity time	زمان هر فعالیت
activity coefficient	ضریب فعالیت
cerebration	فعالیت مغزی
activity analysis	تحلیل فعالیت
critical activity	فعالیت بحرانی
event	عمل یا فعالیت
activity of soil	فعالیت خاک
venturing	فعالیت اقتصادی
ventures	فعالیت اقتصادی
ventured	فعالیت اقتصادی
venture	فعالیت اقتصادی
activity cycle	چرخه فعالیت
activity wheel	گردونه فعالیت
activity ratio	نسبت فعالیت
activity rate	نرخ فعالیت
activation	به فعالیت دراوردن
advertising campaign	فعالیت تبلیغاتی
activity quotient	بهر فعالیت
auxiliary activity	فعالیت فرعی
activity light	چراغ فعالیت
activity drive	سائق فعالیت
business activity	فعالیت بازرگانی
events	عمل یا فعالیت
activate	به فعالیت پرداختن
inactivity	عدم فعالیت
activity chart	نمودار فعالیت
publicity drive	فعالیت تبلیغاتی
activating	به فعالیت پرداختن
inaction	بدون فعالیت
hey day	روز پر فعالیت
activates	به فعالیت پرداختن
activated	به فعالیت پرداختن
ingratiatory	طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
efficiency	فعالیت مفید بازده
slumps	کاهش فعالیت رکود
slumping	کاهش فعالیت رکود
slumped	کاهش فعالیت رکود
slump	کاهش فعالیت رکود
activity group therapy	درمان با فعالیت گروهی
activity sampling	نمونه گیری از فعالیت
background	فعالیت ارتباط دادهای
backgrounds	فعالیت ارتباط دادهای
electioneer	فعالیت انتخاباتی کردن
orbit	دور حدود فعالیت
muzzle	مانع فعالیت شدن
muzzled	مانع فعالیت شدن
trade cycle	دوره فعالیت تجاری
muzzles	مانع فعالیت شدن
muzzling	مانع فعالیت شدن