Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
Other Matches
politicking
فعالیت سیاسی
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
congress party (indian national congress
حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
Algeria
الجزایر
Algiers
الجزایر
archipelago
مجمع الجزایر
archipelagos
مجمع الجزایر
political ties
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
philippine islands
مجمع الجزایر فیلیپین
tramontana
بادشمال درمدیترانه بادسرددرمجمع الجزایر
zouave
یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
immunity
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics
علم سیاسی امور سیاسی
political circles
محافل سیاسی دوایر سیاسی
reestablishment of diplomatic relations
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
politic
سیاسی نماینده سیاسی
front de liberation national
جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
isonomy
برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
activation
فعالیت
activeness
فعالیت
exercise
فعالیت
exercised
فعالیت
function
فعالیت
functioned
فعالیت
exercises
فعالیت
functions
فعالیت
actuality
فعالیت
stir
فعالیت
stirred
فعالیت
activity
فعالیت
activities
فعالیت
acting
فعالیت
stirs
فعالیت
stirrings
فعالیت
solo
تنها
by one,s self
تنها
merest
تنها
recluses
تنها
recluse
تنها
solos
تنها
single
تنها
by it self
تنها
single-handed
تنها
only
تنها
solus
تنها
exclusive
تنها
just
تنها
loneliest
تنها
lonely
تنها
unaccompanied
تنها
solitary
تنها
by yourself
تنها
siolus
تنها
single line
خط تنها
by oneself
تنها
lonelier
تنها
mere
تنها
single handed
تنها
lone
تنها
alone
تنها
uniquely
تنها
unique
تنها
out in the cold
<idiom>
تنها
solitarily
تنها
sole
تنها
soles
تنها
activity coefficient
ضریب فعالیت
operational environment
محیط فعالیت
activity wheel
گردونه فعالیت
optical activity
فعالیت نوری
activity drive
سائق فعالیت
activity light
چراغ فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
operating level
سطح فعالیت
operant
فعالیت کننده
hey day
روز پر فعالیت
ventured
فعالیت اقتصادی
critical activity
فعالیت بحرانی
venture
فعالیت اقتصادی
activity analysis
تحلیل فعالیت
ventures
فعالیت اقتصادی
low activity
فعالیت پایین
venturing
فعالیت اقتصادی
activity chart
نمودار فعالیت
off year
سال کم فعالیت
on stream
درحال فعالیت
cerebration
فعالیت مغزی
turn over
عایدی فعالیت
activating
به فعالیت پرداختن
event
عمل یا فعالیت
events
عمل یا فعالیت
reactivation
فعالیت مجدد
inactivity
عدم فعالیت
activate
به فعالیت پرداختن
activity cycle
چرخه فعالیت
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
activity quotient
بهر فعالیت
activity rate
نرخ فعالیت
activation
به فعالیت دراوردن
activity ratio
نسبت فعالیت
somatotonia
فعالیت گرایی
random activity
فعالیت تصادفی
business activity
فعالیت بازرگانی
activates
به فعالیت پرداختن
auxiliary activity
فعالیت فرعی
inaction
بدون فعالیت
somatotonic
فعالیت گرا
activated
به فعالیت پرداختن
activity time
زمان هر فعالیت
singly
تنها انفرادا
single
تنها یک نفری
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
asides
صحبت تنها
bare handed
دست تنها
bread alone
تنها نان
lonesome
تنها وبیکس
wirte only
تنها نوشتن
leave alone
تنها گذاردن
lone electron
الکترون تنها
soles
تنها انحصاری
soles
شالوده تنها
strands
تنها گذاشتن
sole
تنها انحصاری
strand
تنها گذاشتن
sole
شالوده تنها
aside
صحبت تنها
Do not leave me alone.
من را تنها نگذار.
he alone went
تنها اورفت
sole argument
تنها دلیل
single haneded
دست تنها
read only
تنها خواندنی
to pull a lone oar
تنها کارکردن
soli
تنها خوانان
presents
حاضر
presenting
حاضر
present
حاضر
ubiquitous
حاضر
existing
حاضر
stock
:حاضر
presented
حاضر
on hand
<idiom>
حاضر
stocked
:حاضر
agreeable
حاضر
in the saddle
حاضر
muzzling
مانع فعالیت شدن
muzzle
مانع فعالیت شدن
muzzled
مانع فعالیت شدن
muzzles
مانع فعالیت شدن
form
سابقه فعالیت اسب
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
sphere
مرتبه حدود فعالیت
spheres
مرتبه حدود فعالیت
formed
سابقه فعالیت اسب
forms
سابقه فعالیت اسب
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
background
فعالیت ارتباط دادهای
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
orbit
دور حدود فعالیت
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
orbits
دور حدود فعالیت
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
orbited
دور حدود فعالیت
byways
کار یا فعالیت جنبی
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
pickup
تجدید فعالیت چیدن
slumps
کاهش فعالیت رکود
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
efficiency
فعالیت مفید بازده
byway
کار یا فعالیت جنبی
self activity
فعالیت خود بخود
slump
کاهش فعالیت رکود
slumped
کاهش فعالیت رکود
slumping
کاهش فعالیت رکود
not only he came but
نه تنها امد بلکه
to reckon with out one's host
تنها به قاضی رفتن
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
lonely hearts
تنها و جویای همدم
to live to oneself
تنها زندگی کردن
out of pure mischief
تنها از روی بدجنسی
monological
تنها سخن گو خودگووخودشنو
kick back
<idiom>
تنها استراحت کردن
but
نه تنها بطور محض
leave in the lurch
<idiom>
دست تنها گذاشتن
To go alone to the judge .
<proverb>
تنها به قاضى رفتن.
adhoc
تنها به این منظور
lone pair electron
زوج الکترون تنها
stand by
حاضر بودن
readiness to report
حاضر جوابی
toss off
<idiom>
حاضر جواب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com