Dictiornary-Farsi | فعال سرزنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
spirituous	فعال سرزنده


Other Matches

active	هدف فعال خط مشی فعال
livelily	سرزنده
vivace	سرزنده
chirpier	سرزنده
chirpiest	سرزنده
live	سرزنده
cheerful <adj.>	سرزنده
snappy	سرزنده
snappiest	سرزنده
snappier	سرزنده
bouncing	سرزنده
vivacious	سرزنده
lifeful	سرزنده
animated	سرزنده
animates	سرزنده
animate	سرزنده
chirpy	سرزنده
canty	سرزنده
merry as a grig	سرزنده
stomachy	سرزنده
lived	سرزنده
alive	روشن سرزنده
playful	سرزنده و شوخ
vivaceous	با روح سرزنده
yare	تردست سرزنده
brisk	سرزنده وبشاش
brisker	سرزنده وبشاش
briskest	سرزنده وبشاش
sprightfully	پرنشاط سرزنده
sprightful	پرنشاط سرزنده
soulful	باروح سرزنده
sprightly	سرزنده چالاک
spirited	سرزنده باجرات
livelier	جالب توجه سرزنده
lively	جالب توجه سرزنده
liveliest	جالب توجه سرزنده
heartsome	روح بخش سرزنده
light footed	فعال
sthenic	فعال
active	فعال
astir	فعال
energetic	فعال
commissioned <adj.>	فعال
up	فعال
efective	فعال
light foot	فعال
snell	فعال
smacker	فعال
smacking	فعال
active cell	سل فعال
operational	فعال
upping	فعال
strenuous	فعال
upped	فعال
go-ahead	فعال
adrenergic	فعال شونده
actuator	فعال کننده
active file	پرونده فعال
cycle stock	موجودی فعال
active installation	تاسیسات فعال
active area	ناحیه فعال
active index	شاخص فعال
active avoidance	اجتناب فعال
actinic rays	اشعه فعال
active installation	قسمت فعال
active site	موضع فعال
active site	محل فعال
active program	برنامه فعال
active mine	مین فعال
active lines	خطهای فعال
active sonar	سونار فعال
active cell	سلول فعال
active carbon	کربن فعال
actual output	بازداده فعال
active window	پنجره فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active centers	مراکز فعال
active sonar	ردیاب فعال
activation barrier	سد فعال سازی
active stock	موجودی فعال
active element	عنصر فعال
activator	فعال ساز
active device	دستگاه فعال
active center	مرکز فعال
active file	فایل فعال
activation	فعال سازی
active therapy	درمان فعال
active analysis	تحلیل فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
active index	ایندکس فعال
activation	فعال کردن
active hydrogen	هیدروژن فعال
active absorption	جذب فعال
active balance	مانده فعال
passive	غیر فعال
passives	غیر فعال
whip up <idiom>	فعال کردن
come alive <idiom>	فعال ماندن
activate	فعال کردن
inactive	غیر فعال
active	فعال کنشی
activate	فعال کردن
activate	فعال کردن
activated	فعال کردن
activates	فعال کردن
activating	فعال کردن
trig	فعال سرحال
optically active	فعال نوری
operating personnel	پرسنل فعال
out of action	غیر فعال
hot money	پول فعال
enthalpy	حرارت فعال
acting	فعال کاری
active force	نیروی فعال
semiactive	نیمه فعال
spiritous	فعال زنده
kinetic energy	نیروی فعال
commissioning the ship	فعال کردن کشتی
disabled <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
active sonar	رادار دریایی فعال
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
inactivate	غیر فعال کردن
idle money	پول غیر فعال
ce	تراشه فعال کننده
euchromatin	بخش فعال کروماتین
blocked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
cationic	دارای کاتیون فعال
surfactants	مواد فعال در سطح
reactive power	توان غیر فعال
reactive current	جریان غیر فعال
pragmatics	فعال واقع بین
active status	خط مشی فعال توپخانه
passive sonar	ردیاب غیر فعال
active zone of well	حوزه فعال چاه
passive element	یکان غیر فعال
overactive	فوق العاده فعال
surface active agents	مواد فعال در سطح
locked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
reactivates	دوباره فعال کردن
activated carbon	ذغال فعال شده
go getter	شخص فعال و زرنگ
activated carbon	کربن فعال شده
pragmatic	فعال واقع بین
absorbo cel	سلولوز فعال شده
arm	خط وط وقفه فعال شده .
go-getter	شخص فعال و زرنگ
go-getters	شخص فعال و زرنگ
deactivated	غیر فعال کردن
deactivates	غیر فعال کردن
reactivating	دوباره فعال کردن
deactivating	غیر فعال کردن
activity	فعال یا مشغول بودن
activities	فعال یا مشغول بودن
reactivated	دوباره فعال کردن
activated charcoal	کربن فعال شده
activated sludge	لجن فعال شده
activating effect of functional group	گروه فعال ساز
activation energy	انرژی فعال سازی
deactivate	غیر فعال کردن
activated diffusion	پخش فعال شده
activated complex	کمپلکس فعال شده
activated cathode	کاتد فعال شده
active database	پایگاه دادههای فعال
activated charcoal	ذغال فعال شده
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
active labor force	نیروی کار فعال
reactivate	دوباره فعال کردن
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
activation	فعال شدن کنش وری
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
man about town	مرد فعال اجتماعی وجهانی
reticular activating system	دستگاه فعال ساز شبکهای
psychoactive drug	داروی فعال کننده روان
interrupt	خط وقفه که فعال شده است
lie by	غیر فعال باقی ماندن
interrupting	خط وقفه که فعال شده است
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupts	خط وقفه که فعال شده است
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی
activated methylene group	گروه متیلن فعال شده
nonstriker	یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
to lie dormant	غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
operating force	نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic	زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
membrane keyboard	احساس کننده فشار را فعال میکند
activating	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to be out of action [because of injury]	غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
ascending reticular activating system	دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
paper fed	که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
epo	Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
apparatus	شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
standby	قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys	قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
coacher	مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
aras	system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
maskable	وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
direct coupled transistor logic	سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
mask	کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند

spirituous

فعال سرزنده