Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
Other Matches
competition
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competitions
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
assumed position
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
actuals
فعلی
actual
فعلی
present-day
فعلی
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
capital value
ارزش فعلی
status quo
وضع فعلی
nonce
مقصود فعلی
current ratio
وضعیت فعلی
current graph
نمودار فعلی
celestial gion
کره فعلی
actual state of affairs
وضع فعلی
present conditions
شرایط فعلی
acceptance by conduct
قبول فعلی
present value
ارزش فعلی
very
واقعی فعلی
present value
ارزش فعلی
present worth
ارزش فعلی
currents
فعلی اخرین اطلاعات
current location counter
شمارنده مکان فعلی
current purchasing power
قدرت خرید فعلی
current
فعلی اخرین اطلاعات
net present value
ارزش فعلی خالص
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
for the nonce
برای مقصود فعلی
verbal
فعلی تحت اللفظی
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
physical
ترتیب فعلی کابلها در شبکه
an inceptive
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
discounted cash flow
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
an inceptive verb
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
do
[verb]
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
input/output
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
up to d.
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
an impersonal verb
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
operand
عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
ended
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
DSW
کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
devices
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
men
افراد
trooping
افراد
trooped
افراد
troop
افراد
personnel
افراد
enlistedman
افراد
enlisted personnel
افراد
traces
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced
روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
category
طبقه افراد
roll call
نامیدن افراد
platoons
جوخهء افراد
platoon
جوخهء افراد
personnel status
وضع افراد
filler personnel
افراد جایگزینی
liberty men
افراد مرخصی
enlisted personnel
طبقه افراد
enlistee
افراد داوطلب
equal status persons
افراد همپایه
withindoors
افراد داخل
head count
جمع افراد
packed out
پر و مملو از افراد
top-level
افراد عالیرتبه
service club
باشگاه افراد
head counts
جمع افراد
cognoscenti
افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
bachelor quarters
منازل افراد مجرد
transfer station
محل انتقال افراد
avast
افراد به جای خود
commando
افراد نیروی مخصوص
commandos
افراد نیروی مخصوص
dependents
افراد تحت تکفل
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
aptitude area
حیطه قابلیت افراد
swallow one's pride
<idiom>
متواضع کردن افراد
billet slip
کارت محلهای افراد
family size
تعداد افراد خانواده
top-level
توسط افراد عالیرتبه
coachload
افراد سوار بر درشکه
morale
روحیه افراد مردم
close station
افراد بدو مرخص
transfer station
محل اعزام افراد
characterization
نوشتن بیوگرافی افراد
play the field
<idiom>
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
billet slip
لوحه اسکان افراد
the common wealth of learning
افراد اهل علم
noncombatant
افراد غیر نظامی
posse comitatus
دسته افراد پلیس
condemn
محکوم کردن افراد
condemning
محکوم کردن افراد
special olympics
المپیک افراد استثنایی
condemns
محکوم کردن افراد
cimmerian
افراد کشور فلمات
receptee
افراد مورد پذیرش
troops
افراد قسمتها سربازان
rouse out
بیدار کردن افراد
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
target audience
افراد مورد نظر
personal error
خطاهای انفرادی افراد
favouritism
افراد مورد توجه
part owners
افراد شریک المال
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
chartering
بین افراد دلالت کند
charter
بین افراد دلالت کند
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
charters
بین افراد دلالت کند
posse
دسته افراد پلیس جماعت
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
chartered
بین افراد دلالت کند
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
biographical information blank form
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
biographical intelligence
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
leatherneck
جزو افراد تفنگداران دریایی
Certain notorious ( dubious ) characters .
عده افراد معلوم الحال
aptitude area
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
posses
دسته افراد پلیس جماعت
Do not admit any outsiders.
افراد غیره را راه ندهید
IMA
قالب ها و خصوصیات افراد است
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
intransit strenth
افراد در حال حرکت یا انتقال
personal salute
تیر سلام برای افراد
people sniffer
رادار کشف افراد دشمن
lockstep
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
troop housing
کوی درجه داران یا افراد
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
sociometry
سنجش روابط افراد جامعه
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotter
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotters
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
atomistic evalution
ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
oral trade test
ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
preference blank
دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
CSE
آزمونیدر بریتانیا کهاز افراد 51 یا 61 سالهبعملمیاید
incremental computer
کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
terminated
محدود
limiting
محدود
moderate
محدود
incomprehensible
نا محدود
indeterminable
نا محدود
moderated
محدود
moderates
محدود
moderating
محدود
indefinite
نا محدود
finte
محدود
lock step
محدود
incomprehensive
محدود
limited access
محدود
limited
محدود
ambient
محدود
finite
محدود
limit
محدود
terminate
محدود
terminates
محدود
limitary
محدود
failures
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failure
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
oligrachy
حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
queues
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com