Dictiornary-Farsi | فعل معین شرطی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
modal auxiliary	فعل معین شرطی


Other Matches

conditioning	شرطی کردن شرطی سازی
false attack	حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
apodosis	مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
provisional	شرطی
conditional	شرطی
eventual	شرطی
provisory	شرطی
conditioned	شرطی
protatic	شرطی
conditional branch	انشعاب شرطی
conditonal branching	انشعاب شرطی
proviso	جمله شرطی
unconditioning	شرطی زدایی
case branch	انشعاب شرطی
unconditioned	غیر شرطی
provisional	شرطی مشروط
provisos	جمله شرطی
the subjunctive mood	وجه شرطی
soft hyphen	خط تیره شرطی
subjunctive	وجه شرطی
conditioned response	پاسخ شرطی
condeitional branch	انشعاب شرطی
conditionality	صورت شرطی
conditional jump	جهش شرطی
conditional statement	دستور شرطی
conditioned reflex	بازتاب شرطی
on no condition	به هیچ شرطی
conditioned inhibition	بازداری شرطی
conditional transfer	انتقال شرطی
conditional statement	حکم شرطی
conditioned stimulus	محرک شرطی
conditioned suppression	منع شرطی
conditional instruction	دستورالعمل شرطی
conditioned response	واکنش شرطی
conditioning	شرطی شدن
conditional operator	عملگر شرطی
time charter	اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
provisorily	بطور شرطی یا موقت
cer	پاسخ هیجانی شرطی
eventual	موکول بانجام شرطی
conditional jump instruction	دستورالعمل پرش شرطی
preconditioning	پیش شرطی کردن
pavlovian conditioning	شرطی شدن پاولفی
conditional breakpoint	نقطه انفصال شرطی
classical conditioning	شرطی سازی کلاسیک
conditioned emotional response	پاسخ هیجانی شرطی
differential conditioning	شرطی سازی افتراقی
delayed conditioning	شرطی سازی درنگیده
cross conditioning	شرطی شدن ضمنی
counterconditioning	شرطی سازی تقابلی
backward conditioning	شرطی کردن وارونه
instrumental conditioning	شرطی شدن وسیلهای
conditioned escape response	پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response	پاسخ اجتنابی شرطی
operant conditioning	شرطی شدن کنش گر
operant conditioning	شرطی شدن عامل
conditionability	قابلیت شرطی شدن
ucr	پاسخ غیر شرطی
unconditioned inhibition	بازداری غیر شرطی
type r conditioning	شرطی شدن نوع ار
unconditional transfer	انتقال غیر شرطی
unconditional jump	جهش غیر شرطی
type s conditioning	شرطی شدن نوع اس
unconditioned stimulus	محرک غیر شرطی
ucs	محرک غیر شرطی
unconditioned reflex	بازتاب غیر شرطی
unconditioned response	پاسخ غیر شرطی
vicarious conditioning	شرطی شدن جانشینی
vicarious conditioning	شرطی شدن مشاهدهای
trace conditioning	شرطی کردن ردی
condition	عارضه شرطی کردن
To win (lose ) a bet .	شرطی رابردن (باختن )
unconditional	غیر شرطی بی شرط
subjunctive	وابسته بوجه شرطی
avoidance conditioning	شرطی کردن اجتنابی
unconditional branch	انشعاب غیر شرطی
reconditioning	شرطی کردن مجدد
eyelid conditioning	شرطی کردن پلک چشم
To purchase on approval .	بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
higher order conditioning	شرطی سازی سطح بالا
policies	سند معلق به انجام شرطی
policy	سند معلق به انجام شرطی
iterative process	فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ...	او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
unconditional	آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
deferred dividened	سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
estate in fee	مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow	سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
zero	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches	یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeroes	پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction	پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
This must not happen in future at any cost.	در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
while loop	دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction	دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy	وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
subsidiary	معین
allying	معین
accessorial	معین
specified	معین
limiting	معین
punctual	معین
adjutant	معین
adjutor	معین
indeterminate	نا معین
adjutants	معین
subsidiaries	معین
ally	معین
settled	معین
precise	معین
definite	معین
specifics	معین
specific	معین
ancillary	معین
auxiliary	معین
auxiliaries	معین
regulars	معین
regular	معین
rubicon	حد معین
determinate	معین
certain	معین
ledgers	معین
ledger	معین
fixed	معین
given	معین
accessory	معین
thetic	مقرر معین
the fullness of time	وقت معین
dose	اندازه معین
thetical	مقرر معین
statically determined	از نظراستاتیکی معین
on a given day	در روزی معین
specified time	وقت معین
dosed	اندازه معین
doses	اندازه معین
draw the line <idiom>	معین کردن
dosing	اندازه معین
adverbs	معین فعل
adverb	معین فعل
inset	: معین کردن
aoristic	غیر معین
general ledger	معین عام
assignable	معین مشخص
at a stated time	در وقت معین
defines	معین کردن
figure out	معین کردن
determinately	بطور معین
determinate error	خطای معین
allotted time	وقت معین
adverb modifying a verb	معین فعل
do	فعل معین
insets	: معین کردن
definitive	معین کننده
rose bay	گل معین التجاری
rhomboidal	شبه معین
positive	یقین معین
part performance	عقد معین
linking verb	فعل معین
ledger card	کارت معین
denominate	معین کردن
auxiliaries	امدادی معین
specifying	معین کردن
spanned	فاصله معین
spanning	مدت معین
spanning	فاصله معین
spans	مدت معین
spans	فاصله معین
specific	مخصوص معین
specifics	مخصوص معین
designates	معین کردن
auxiliary	امدادی معین
space	مدت معین
spanned	مدت معین
designating	معین کردن
define	معین کردن
regulars	معین مقرر
defined	معین کردن
settles	معین کردن
settle	معین کردن
spaces	مدت معین
span	مدت معین
span	فاصله معین
designate	معین کردن
specify	معین کردن
allocating	معین کردن
defining	معین کردن
allocate	معین کردن
allocates	معین کردن
shall	فعل معین
anyone	هرشخص معین
destined	مقصد معین
limit	معین کردن
systematically	با روش معین
specifies	معین کردن
periodically	در فواصل معین
regular	معین مقرر
decision	دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions	دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد