English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (6 milliseconds)
English Persian
sunny side up فقط یک طرفش پخته
Other Matches
griddle cake نوعی نان شیرینی پهن ونازک که دو طرفش را روی اهن کلوچه پزی سرخ میکنند
ripest پخته
riper پخته
ripe پخته
underdone کم پخته
coction پخته
terracotta گل پخته
sunbaked افتاب پخته
biffin سیب پخته
fired brick اجر پخته
spatchcock بشتاب پخته
soden نیم پخته
dough baked نیم پخته
well done خوب پخته
boiled پخته شده
half baked نیم پخته
slack baked نیم پخته
half-baked نیم پخته
samel نیم پخته
sodden نیم پخته
burnt brick خشت پخته
rare لطیف نیم پخته
liverwurst سوسیس جگر پخته
underbaked نیم پخته ناپخته
well-done steak استیک کاملا پخته
cold cuts گوشت پخته سرد
boild egg تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you. <proverb> برایت آش پخته است .
luncheon meat گوشت پخته و آماده
convenience foods خوراک پیش پخته
convenience food خوراک پیش پخته
warmed over دوباره پخته شده
underdo نیم پخته کردن
it was cooked to rags انقدر پخته شدکه له شد
it is half cooked نیم پخته است
rarer لطیف نیم پخته
arch brick اجر زیاد پخته
rarest لطیف نیم پخته
hard baked سفت پخته شده
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
warmed over زیادتر ازمعمول پخته شده
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
boild egg hard تخم مرغ پخته سفت
overdone خیلی پخته و سرخ شده
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
body brick اجر خوب پخته شده
first class brick اجر خوب پخته شده
stroganoff گوشت پخته نازک با خردل
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
pale brick اجری که خوب پخته نشده است
Cooked vegetables digest easily. سبزی پخته زود هضم است.
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
dumpling نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com