English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4 milliseconds)
English Persian
recoil فنری بودن
recoiled فنری بودن
recoiling فنری بودن
recoils فنری بودن
Other Matches
whippy فنری
automatous فنری
latch needle فنری
springy فنری
elastic فنری
lanternfolding فانوس فنری
hydrospring فنری روغنی
scarificator نشتر فنری
spring balanced ترازوی فنری
snap switch کلید فنری
spring contact کنتاکت فنری
spring balance تعادل فنری
spring mattress دشک فنری
spring plate صفحه فنری
spring pressure gage فشارسنج فنری
spring suspension تعلیق فنری
hardboard تخته فنری
spring washer واشر فنری
washer پولک فنری
washers پولک فنری
spring coupling کوپلینگ فنری
springs فنر فنری
flexible roller bearing رولبرینگ فنری
elastic pavement روسازی فنری
bouncy فنری پس جهنده
farthingale دامن فنری
fahnestock clip گیره فنری
latches شب بند فنری
latch شب بند فنری
door latch چفت فنری
springs حالت فنری
snaps گیره فنری
spring حالت فنری
snap گیره فنری
elasticity خاصیت فنری
snapped گیره فنری
spring power hammer چکش فنری
snapping گیره فنری
spring فنر فنری
eyeglass عینک فنری
resilient نشان دهنده فنری
springs حالت فنری داشتن
spring حالت فنری داشتن
lock spring قاب ساعت فنری
avalement حالت فنری زانو
tongues زبانه فنری کوچک
dandy cart چرخ فنری شیرفروشان
springiness خاصیت فنری ارتجاع
spring tester دستگاه ازمایش فنری
spring loaded دارای حالت فنری
elastic فنری سبک روح
hydrospring دستگاه فنری روغنی
spring loaded فنری کلید ناپایدار در مخابرات
gate قسمت فنری قلاب کوهنوردی
gates قسمت فنری قلاب کوهنوردی
lilts خوش نوا جهش یا حرکت فنری
lilt خوش نوا جهش یا حرکت فنری
barrel chair صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
impacts چاپگری که متن ها و نشانه ها را با قرار دادن ریبون جوهر در کاغذ با یک حرف فنری چاپ می گیرد. مثل چاپبگر wheel-Duisy.
impact چاپگری که متن ها و نشانه ها را با قرار دادن ریبون جوهر در کاغذ با یک حرف فنری چاپ می گیرد. مثل چاپبگر wheel-Duisy.
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
hoopskirt دامن وپیراهن فنری زنها دامن ژوپن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertains مربوط بودن متعلق بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
abut مماس بودن مجاور بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
appertain مربوط بودن متعلق بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
have مالک بودن ناگزیر بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
exists بودن
judders لق بودن
juddered لق بودن
to hold water ضد آب بودن
teems پر بودن
juddering لق بودن
to think ill of any one بودن
ween بودن
stink بد بودن
to bargain for بودن
teeming پر بودن
judder لق بودن
teemed پر بودن
concentricity بودن
teem پر بودن
existed بودن
incompactness ول بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
dubiosity در شک بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
consecutiveness پی در پی بودن
exist بودن
stinks بد بودن
intends بر ان بودن
be adequate بس بودن
wobbled لق بودن
wobbling لق بودن
sufficing بس بودن
be enough بس بودن
be sufficient بس بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com