English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
Other Matches
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
rough coating اجمالا درست شده ناقص
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
demonish ناقص کردن
garble تحریف یا ناقص کردن
mutilate ناقص یا فلج کردن
mutilating ناقص یا فلج کردن
mutilates ناقص یا فلج کردن
truncate شاخه زدن ناقص کردن
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
truncates شاخه زدن ناقص کردن
truncating شاخه زدن ناقص کردن
truncated شاخه زدن ناقص کردن
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
mutilates ناقص کردن فلج کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
mutilating ناقص کردن فلج کردن
mutilate ناقص کردن فلج کردن
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
set right درست کردن
make درست کردن
cleans درست کردن
manufactured درست کردن
to set درست کردن
cleanest درست کردن
manufacture درست کردن
cleaned درست کردن
clean درست کردن
fix up درست کردن
gullies درست کردن
to erect into درست کردن از
makes درست کردن
adapt درست کردن
builds درست کردن
redd درست کردن
fettle درست کردن
build درست کردن
trims درست کردن
gulleys درست کردن
to put in to shape درست کردن
trimmest درست کردن
to riven laths یا درست کردن
make up درست کردن
trim درست کردن
gully درست کردن
buildings درست کردن
indite درست کردن
fabricated درست کردن
correcting درست کردن
concocted درست کردن
to sct aright درست کردن
fabricate درست کردن
concoct درست کردن
to fix up درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
shapes درست کردن
fashioned درست کردن
shape درست کردن
fashioning درست کردن
to get up درست کردن
fashion درست کردن
correct درست کردن
fabricates درست کردن
concocts درست کردن
concocting درست کردن
to cleanvp درست کردن
weave درست کردن
fabricating درست کردن
set in order درست کردن
fashions درست کردن
weaves درست کردن
manufactures درست کردن
corrects درست کردن
to put to rights درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
strike off بی زحمت درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
hedges خاربست درست کردن
hedged خاربست درست کردن
team دسته درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
hedge خاربست درست کردن
scrambling املت درست کردن
teams دسته درست کردن
to toss up زود درست کردن
blow down بافوت درست کردن
re form دوباره درست کردن
scrambled املت درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
pond حوض درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
ponds حوض درست کردن
image erection درست کردن تصویر
recondition دوباره درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
scrambles املت درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
scramble املت درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
reconditions دوباره درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
reconditioned دوباره درست کردن
frame پاپوش درست کردن
manipulates با دست درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
To put things straight(right). کارها را درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
dresses درست کردن لباس
dress درست کردن لباس
manipulated با دست درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
die sink خزینه درست کردن
manipulate با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
dowel میخچه درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
spelled املاء کردن درست نوشتن
organize تشکیلات دادن درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
spell املاء کردن درست نوشتن
to play up درست و حسابی بازی کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com