Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
He was engrossed in conversation .
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
Other Matches
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
libraries
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
Apple Mac
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Apple Macintosh computer
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
cattage key people
افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
priestcraft
دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
an out match
مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
acrade game
نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
squash tennis
بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
to rangeoneself
خودرا
to a onself
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
to d. oneself up
خودرا گرفتن
to dress up
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
pontify
خودرا مقدس نمودن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
self assertion
خودرا جلو اندازی
insconce
خودرا جای دادن
he betray himself
او خودرا رسوا ساخت
mince
حرف خودرا خوردن
minces
حرف خودرا خوردن
to compromise oneself
خودرا مظنون یا رسواکردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
خودرا کنا رکشیدن
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
flatten
روحیه خودرا باختن
flattens
روحیه خودرا باختن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
to breakin
خودرا داخل کردن
back-pedalling
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
to veil oneself
روی خودرا پوشاندن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
to a. one selt
انتقام خودرا کشیدن
to boure one's way
راه خودرا بزوربازکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
underplay
دست خودرا ادا نکردن
wrathful
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents
والدین خودرا اطاعت کنید
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
to use one's d.
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
to cut ones way
راه خودرا ازموانع بازکردن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
to play possum
خودرا بنا خوشی زدن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones hopes on something.
امید خودرا به چیزی بستن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
to carry oneself
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
sloshes
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
slosh
خودرا بالجن وگل ولای الودن
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
sloshing
خودرا بالجن وگل ولای الودن
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
to calculate on
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
turn kings evidence
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
to a oneself
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to take up one'sindentures
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
mudlark
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to weigh one's word
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preen
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preens
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
preened
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
within living memory
به یاد دارند
they are individ different
تک تک با هم فرق دارند
it is g. believed that...
عموماعقیده دارند که ....
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
flip one's lid
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
minimus
از چندتن که یک نام دارند
conifers
که میوه مخروطی دارند
conifer
که میوه مخروطی دارند
they itch for a fight
کرم جنگیدن دارند
diclinous
درختانی که نر وماده دارند
they are at war with japan
باژاپن جنگ دارند
They have had their differences for a long time .
مدنتهااست با هم اختلاف دارند
they differ materially
تفاوت کلی با هم دارند
Walls are ears.
<proverb>
دیوارها گوش دارند .
they differ in kind
جنساباهم فرق دارند
myrmidon
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
they are t of their doctrines
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
to yet had it
طرف مثبت اکثریت را دارند
active material
موادی که خاصیت تجزیه دارند
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
The courts have unlimited jurisdiction.
دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
basilica
کلیساهایی که سالن دراز دارند
basilicas
کلیساهایی که سالن دراز دارند
to be of the mind that ...
این عقیده
[نظر]
را دارند که ...
The days are getting shorter now .
روزها دارند کوتاه می شوند
Iranians have a gift of tongues.
ایرانیها استعداد زبان دارند
the run of the hills is east
تپه ها سوی خاورامتداد دارند
They all acknowledge him master .
همه او را به استادی قبول دارند
My hair is falling out.
موهای سرم دارند میریزند.
The apples are bruised .
سیبها لک زده ( لکه دارند )
doctrinaire
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
boxed
موضوعاتی که همه در یک جعبه قرار دارند
enfilade
[یک رشته اتاق که رو به روی هم قرار دارند.]
They are famed for their courage.
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
red legs
نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
open court
دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
diurnal
مربوط به روز جانورانی که درروزفعالیت دارند
these two view are polesapart
این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
solipsism
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
roundups
سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
utopian socialism
شارل فوریه و لوئی بلان قرار دارند
They are poles apart.
یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
flat
فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
roundup
سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
suite
مجموعهای از برنامه ها که ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com