Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
Other Matches
Call an ambulance quickly.	فورا یک آمبولانس خبر کنید.
take medical a	به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
repeats	بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeat	بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
adding	اضافه کنید زیاد کنید
adds	اضافه کنید زیاد کنید
add	اضافه کنید زیاد کنید
prescan	خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
here and now <idiom>	فورا
out of hand	فورا
instant	فورا
forthwith	فورا
anon	فورا
right away	فورا
right off	فورا
straightaway	فورا
straightway	فورا
instants	فورا
at once	فورا
before you know it	فورا
before you can say knife	فورا
fasts	فورا
fastest	فورا
instantaneously	فورا"
fast	فورا
immediately	فورا"
fasted	فورا
expressly	فورا
at call	فورا
instantly	فورا"
scram	فورا برو
right away <idiom>	فورا ،بی درنگ
therewith	فورا درنتیجه ان
forthrights	فورا` بیدرنگ
scrams	فورا برو
extemporising	فورا تهیه کردن
to snap at an invitation	دعوتی را فورا پذیرفتن
extemporised	فورا تهیه کردن
extemporises	فورا تهیه کردن
extemporize	فورا تهیه کردن
extemporized	فورا تهیه کردن
extemporizes	فورا تهیه کردن
extemporizing	فورا تهیه کردن
I must leave at once.	باید فورا بروم.
Simultaneously. In a jiffy.	درآن واحد ( فورا")
get down to brass tacks <idiom>	فورا شروع به تصمیم گیری
Suit the action to the word.	حرفی را فورا" عملی کردن
Can you serve me immediately?	آیا ممکن است غذایم را فورا بیاورید؟
medic	پزشک
aesculapian	پزشک
medical officer	سر پزشک
master physician	سر پزشک
physicians	پزشک
medical man	پزشک
medical officer	پزشک
practitioner	پزشک
chiropodists	پزشک پا
physician	پزشک
practitioners	پزشک
doc	پزشک
interne	پزشک
docs	پزشک
chiropodist	پزشک پا
family doctors	پزشک خانواده
general practitioner	پزشک عمومی
physician in attendance	پزشک معالج
medicine man	پزشک قبیله
medico legal examiner	پزشک قانونی
medico	پزشک طبیب
family doctor	پزشک خانواده
doctor to the company	پزشک شرکت
alienist	پزشک دیوانگان
a fake doctor	پزشک قلابی
medical examiner	پزشک قانونی
house physician	پزشک مقیم
aurist	پزشک گوش
mad doctor	پزشک دیوانگان
certificate of a doctor	گواهی پزشک
neuropathist	پزشک اعصاب
practitioner	دام پزشک
psychopathist	پزشک دیوانگان
oculist	چشم پزشک
oculists	چشم پزشک
surgeon general	پزشک ارشد
farriers	دام پزشک
farrier	دام پزشک
practitioners	دام پزشک
practitioner	دندان پزشک
doctor-to-be	پزشک آینده
ophthalmologist	چشم پزشک
doctors	پزشک دکتر
doctoring	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
doctor	پزشک دکتر
surgeon	پزشک جراح
surgeons	پزشک جراح
practitioners	دندان پزشک
practician	پزشک دست در کار
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
extern	کمک پزشک روزانه
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
internist	پزشک امراض داخلی
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
medicaster	پزشک زبان باز
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
veterinarians	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
veterinarian	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
load module	یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
ease off	شل کنید
say no more	بس کنید
deletes	حذف کنید
repeat	تکرار کنید
oyez	توجه کنید
hurry up	عجله کنید
attention to orders	توجه کنید
hold hard	صبر کنید
wait a second	تامل کنید
dele	پاک کنید
vide infara	را نگاه کنید
supposes	فرض کنید
suppose	فرض کنید
i say	نگاه کنید
supposing	فرض کنید
give it a wipe	انراخشک کنید
Turn (let) the dog loose.	سگ راباز کنید
have patience with me	با من حوصله کنید
oyez	گوش کنید
delete	حذف کنید
keep at it	مداومت کنید
deleting	حذف کنید
push the door to	در راپیش کنید
deleted	حذف کنید
make a hurry	عجله کنید
accelerando	کم کم تند کنید
into a ball	نخ راگلوله کنید
recive	مصرف کنید
cautioning	توجه کنید
caution	توجه کنید
repeats	تکرار کنید
cautioned	توجه کنید
leontief table	نگاه کنید به :
move out	حرکت کنید
cautions	توجه کنید
I won't be talked into it!	من را نمیتوانید متقاعد کنید!
you do me injustice	در باره من بی عدالتی می کنید
wait a second	یک خرده صبر کنید
wait a second	اندکی صبر کنید
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
Notice the details!	توجه کنید به جزییات !
wait a little	کمی صبر کنید
wait a minute	یک دقیقه صبر کنید
wait a minute	اندکی صبر کنید
Please check the water.	لطفا آب را کنترل کنید.
trail	هدف را تعقیب کنید
Refer (turn over) to page 110.	به صفحه 110مراجعه کنید
Cash is in short supply these days .	از حقوق ماهانه ام کم کنید
maydays	خطر کمک کنید
mayday	خطر کمک کنید
trailed	هدف را تعقیب کنید
trailing	هدف را تعقیب کنید
NB	خوب دقت کنید
Please behave yourself . Please be courteous.	ادب را رعایت کنید
Turn the water tap on .	شیر آب را باز کنید
Please check the ...	لطفا ... را کنترل کنید.
Full tank, please.	لطفا باک را پر کنید.
Do you agree that …	آیا تصدیق می کنید که …
stack arms	تفنگها راچاتمه کنید
drop track	تعقیب را قطع کنید
shift colors	پرچم را تعویض کنید
she your profit with him	سودخودرابا اوتقسیم کنید
opened	مروحه را باز کنید
observe silence	سکوت را رعایت کنید

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com