Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
Other Matches
to pay against receipt
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
when it came to a push
رسید
receipts
رسید
receipt
رسید
receipt statement
رسید
quittance
رسید
due date
سر رسید
maturity
سر رسید
intellectuals
فکری
intellectual
فکری
excogitative
فکری
incogitance
بی فکری
incogitancy
بی فکری
inconsiderateness
بی فکری
irreflection
بی فکری
braininess
فکری
mental
فکری
conceptual
فکری
notional
فکری
cerebral
فکری
reflectional
فکری
certificate of receipt
گواهی رسید
official receipt
رسید رسمی
It crossed my mind.
به نظرم رسید.
quittance
رسید مفاصا
vouchers
قبض رسید
It occurred to me.
به نظرم رسید.
it crossed my mind
بنظرم رسید
It came home to me.
به نظرم رسید.
world came that
خبر رسید که
debit note
رسید بدهکار
dock receipt
رسید لنگرگاه
matured
سر رسید شده
dock warrant
رسید لنگرگاه
binder
رسید بیعانه
hand receipt
رسید دستی
binders
رسید بیعانه
scrip
رسید موقتی
summer is in
تابستان رسید
It crossed my mind.
به فکرم رسید.
chitty
یادداشت-رسید
It occurred to me.
به فکرم رسید.
It came home to me.
به فکرم رسید.
receipts
قبض رسید
What time do we arrive?
کی خواهیم رسید؟
receipt
قبض رسید
It's over.
به پایان رسید.
to a receipt
رسید گرفتن
to fall due
سر رسید شدن
warehouse receipt
رسید انبار
voucher
قبض رسید
the post has come
پست رسید
heartsease
اسایش فکری
head work
کار فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
mental work
کار فکری
visualization
تجسم فکری
ideational shield
سپر فکری
fanaticism
کوته فکری
ideo motor
فکری- حرکتی
provinciality
کوته فکری
perspicuity
روش فکری
sentience
زندگی فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
narrow minddedness
کوتع فکری
intellectual capital
سرمایه فکری
insularism
کوته فکری
infantilism of thought
کوته فکری
ideological war
جنگ فکری
prudery
کوته فکری
brain work
کار فکری
notions
ادراک فکری
obsessions
وسواس فکری
caprice
تمایل فکری
caprices
تمایل فکری
indoctrination
تلقین فکری
reflective
فکری بازتابی
provincialism
کوته فکری
notion
ادراک فکری
obsession
وسواس فکری
enlightenment
روشن فکری
perspective
جنبه فکری
perspectives
جنبه فکری
mechanical
غیر فکری
captivity
گفتاری فکری
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
it received royal assent
به توشیح ملوکانه رسید
i am through with my work
کارم به پایان رسید
i am in receipt of your letter
نامه شما به من رسید
he was overtake by a storm
طوفانی باودر رسید
the hour has struck
موقع بحران رسید
railway receipt
رسید راه اهن
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
it was signed by his majesty the shah
به توشیح همایونی رسید
point of intersection
نقطه بهم رسید
mate's receipt
رسید کاپیتان کشتی
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
جانش به لب آمد ( رسید )
mate's receipt
رسید معاون ناخدا
appropriation receipt
رسیدسپرده رسید اعتبار
receipts
رسید پیام دریافت شد
acknowledgments
اعلام وصول رسید
receipts
دریافت رسید دادن
dock warrant
رسید انبار بارانداز
receipt
رسید پیام دریافت شد
air mail receipt
رسید پست هوایی
receipt
دریافت رسید دادن
data fright receipt
رسید اماری حمل
appropriation receipt
رسید سپرده قانونی
clean receipt
رسید بی قید و شرط
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
acknowledgement
اعلام وصول رسید
data freight receipt
رسید اماری حمل
acknowledgements
اعلام وصول رسید
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
equanimity
تعادل فکری انصاف
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
that is a good idea
خوب فکری است
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
habiliment
جامه استعداد فکری
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
absolute
آزاد از قیود فکری
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
offenders will be punished
متخلفین بکیفر خواهند رسید
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
The train came in on time .
قطار به موقع رسید ( سروقت )
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
now and then a guest w come
گاه گاهی میهمانی می رسید
The train was 10 minutes late.
قطار 10 دقیقه دیر رسید
He arrived in the nick of time .
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
moron
فرد فاقد رشد فکری
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
morons
فرد فاقد رشد فکری
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill will mature to morrow
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
The project was terminated as of July 1.
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
the bill is overdraw
سر رسید برات منقضی شده است
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
ideologies
روش فکری فرد یا طبقه خاص
ideology
روش فکری فرد یا طبقه خاص
tabula rasa
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
Luchily for me the train was late.
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
deferred liability
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
cult
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
stalinism
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
evolutionism
روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
trotskism
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
dialectic
البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند
outside agency
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
egalitaire
روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
objectivism
روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
ideology
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com