English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
foreclose a mortgage فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
Other Matches
estate at will در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
fee tail تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
dedication در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
vest a property in someone ملکی را به کسی واگذار کردن
reputed owner در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
possessive ملکی
manorial ملکی
agrarian ملکی
landed a ملکی
possessives ملکی
jointure مهریه ملکی
to a an astate ملکی رابدست اوردن
genitive ملکی مضاف الیهی
to vest a property in any one ملکی رابکسی واگذارکردن
realtors دلال معاملات ملکی
my <pron.> مال من [ضمیر ملکی]
legal right toa property حق قانونی نسبت به ملکی
realtor دلال معاملات ملکی
land agent دلال معاملات ملکی
to vest a property in any one ملکی را بتصرف کسی دراوردن
estate in joint tenancy در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
to rack rent حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
his ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
melchizedek > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
lien حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
owners مالک
landed مالک
possessors مالک
proprietress مالک
proprietresses مالک
lord مالک
owner مالک
ownerless بی مالک
proprietor مالک
proprietors مالک
angel مالک
angels مالک
landlords مالک
landlord مالک
homeowners مالک
have مالک
lords مالک
having مالک
possessor مالک
owner of a property مالک
homeowner مالک
to have possession of مالک بودن
to have مالک بودن
timocracy مالک سالاری
to hold مالک بودن
to possess مالک بودن
car owner مالک اتومبیل
at the owner's risk بعهده مالک
yeomanly مالک جزء
reputed owner مالک اعتباری
goodman خرده مالک
yeoman مالک جزء
yeomen مالک جزء
joint owner مالک مشاع
absentee landlord مالک غایب
freeholder مالک مطلق
smallholders خرده مالک
smallholder خرده مالک
absentee مالک غایب
absentees مالک غایب
sole owner مالک منحصر
owns مالک بودن
own مالک بودن
apollyon مالک دوزخ
shipowner مالک کشتی
holding company شرکت مالک
owned مالک بودن
owning مالک بودن
householder مالک خانه
seis مالک شدن
ground landlord مالک عرصه
householders مالک خانه
tenancy in common حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
tenant by sufference هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
at owner's risks ریسک به عهده مالک
fixed stock مالک انحصاری سهام
yeomen خرده مالک کشاورز
yeomanly خرده مالک کشاورز
to have something at one's disposal مالک چیزی بودن
yeoman خرده مالک کشاورز
owner of root or seed مالک اصله یا حبه
deforce بزورمالی را از مالک گرفتن
esquire مالک زمین ارباب
to have something مالک چیزی بودن
lairds ملاک خرده مالک
laird ملاک خرده مالک
proprietary متعلق به ملاک وابسته به مالک
tenant at will متصرف به میل و اراده مالک
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
tenant by sufference متصرف با رضایت ضمنی مالک
benefical owner of an estate مالک بهره برداریک دارایی
derelict ترک شده بوسیله مالک یا قیم
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
holding company شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
fee tail تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
unearned icremrnt افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
tenant by sufference مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
ejectment باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
escheat در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
having مالک بودن ناگزیر بودن
inherits مالک شدن جانشین شدن
inheriting مالک شدن جانشین شدن
inherit مالک شدن جانشین شدن
have مالک بودن ناگزیر بودن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com