Total search result: 120 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
repeating field |
فیلد مکرر |
|
|
Other Matches |
|
key |
ساختار فایلی که امکان دستیابی داده با استفاده از فیلد کلید یا محتوای فیلد کلید میدهد |
KSAM |
ساختار فایل که به داده امکانی دستیابی توسط فیلد کلید یا محتوای فیلد کلید میدهد |
fields |
فیلد |
field |
فیلد |
fielded |
فیلد |
card field |
فیلد کارت |
control field |
فیلد کنترل |
data field |
فیلد داده ها |
derived field |
فیلد مشتق |
field template |
قالب فیلد |
field template |
الگوی فیلد |
field privilege |
امتیاز فیلد |
chain field |
فیلد اتصال |
field name |
نام فیلد |
field definition |
تعریف فیلد |
calculated field |
فیلد محاسبه |
sort field |
فیلد مرتب سازی |
bis |
مکرر |
manyfold |
مکرر |
eternal |
مکرر |
eternity |
مکرر |
eternities |
مکرر |
repetitious |
مکرر |
repeated |
مکرر |
repetitive |
مکرر |
continual |
مکرر |
fielded |
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد |
explicit reference |
خص مثل فیلد یا دگمهای با نام یکتا |
field |
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد |
fields |
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد |
lengths |
تعداد حروف ذخیره شده در یک فیلد |
length |
تعداد حروف ذخیره شده در یک فیلد |
compulsiveness |
مکرر کاری |
resorts |
ملاقات مکرر |
repeating decimal |
اعشاری مکرر |
catalexia |
مکرر خوانی |
resorted |
ملاقات مکرر |
resort |
ملاقات مکرر |
crepitation |
انفجار مکرر |
frequent visiting |
دیدنی مکرر |
old hat |
آشنا و مکرر |
tautologize |
مکرر گویی |
times without number |
بطور مکرر |
repeating fraction |
کسر مکرر |
recurrenge |
وقوع مکرر |
rebuy |
خرید مکرر |
rebroadcast |
برنامه مکرر |
multiple ionization |
یونش مکرر |
all the time <idiom> |
به طور مکرر |
unfrequented |
غیر مکرر |
markers |
کد نشان دهنده انتهای یک فیلد و ابتدای بعدی |
marker |
کد نشان دهنده انتهای یک فیلد و ابتدای بعدی |
fielding |
ترتیب محل دهی فیلد در یک رکورد و فایل |
haunt |
خطور مراجعه مکرر |
haunts |
خطور مراجعه مکرر |
theatergoer |
شخصی که مکرر به تئاترمیرود |
recurring decimal |
اعشاری مکرر [ریاضی] |
repeating label |
برچسب یا مطلب مکرر |
constants |
فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد |
constant |
فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد |
knowledge |
دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند |
fielded |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
fields |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
field |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
addressing |
دستیابی سریع به داده به علت وجود آن در فیلد آدرس |
repeat |
مکرر کردن تکرار شدن |
age |
شکستن جسم با فشارهای مکرر |
ages |
شکستن جسم با فشارهای مکرر |
commuter |
رفت و آمد کنندهی مکرر |
commuters |
رفت و آمد کنندهی مکرر |
repeats |
مکرر کردن تکرار شدن |
delimiting |
فایلی که موضوع یا فیلد داده با کاما جدا شده اند |
delimits |
فایل دادهای که هر فیلد آن با یک حرف خاص جدا شده است |
delimits |
فایلی که موضوع یا فیلد داده با کاما جدا شده اند |
delimiting |
فایل دادهای که هر فیلد آن با یک حرف خاص جدا شده است |
delimited |
فایلی که موضوع یا فیلد داده با کاما جدا شده اند |
delimited |
فایل دادهای که هر فیلد آن با یک حرف خاص جدا شده است |
delimit |
فایل دادهای که هر فیلد آن با یک حرف خاص جدا شده است |
delimit |
فایلی که موضوع یا فیلد داده با کاما جدا شده اند |
member |
1- یک شی در صفحه کتاب چند رسانهای . 2-رکورد یا موضوع مشخص در یک فیلد |
members |
1- یک شی در صفحه کتاب چند رسانهای . 2-رکورد یا موضوع مشخص در یک فیلد |
immediate |
دستیابی سریع به داده چرا که در فیلد آدرس دستور قرار دارد |
pattern |
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند |
wear down <idiom> |
زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن |
patterns |
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند |
keep after <idiom> |
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری. |
That's old hat! <idiom> |
این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است! |
to frequent a place |
بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن |
minor sort key |
یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند |
globetrotters |
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند |
globetrotter |
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند |
shadow page |
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است |
shadow memory |
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است |
avianize |
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه |
resorts |
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به |
resorted |
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به |
resort |
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به |
scarpbook |
عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع |
formats |
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود |
format |
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود |
four address instruction |
دستور برنامه که حاوی چهار آدرس است در فیلد آدرس |
overstriking |
توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان |
relational database |
پایگاه دادهای که تمام موضوعات ان بهم مربوطند.دادهای که فیلد مربوطه را جستجو میکند بدست می آید |
relational database management system |
پایگاه دادهای که تمام موضوعات ان بهم مربوطند.دادهای که فیلد مربوطه را جستجو میکند بدست می آید |
major sort key |
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند |
cycled |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
cycle |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
cycles |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
gall |
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن |
galls |
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن |
frequenting |
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن |
frequented |
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن |
frequent |
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن |
frequents |
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن |
procedure |
بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است |
aggregate |
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود |
aggregates |
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود |
flag |
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی |
flags |
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی |