Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
The elephant has remembered India.
<proverb>
فیلش یاد هندوستان کرده است .
Search result with all words
He has relapsed into his old ways.
فیلش یاد هندوستان کرده
Other Matches
Indo-
هندوستان و ...
India
هندوستان
Indo-
پیشوند هندوستان
indo aryan
به زبانهای اریایی و هندوستان
Indian rug
قالی یا قالیچه مربوط به هندوستان
rupees
واحد پول نقره هندوستان
rupee
واحد پول نقره هندوستان
Bidonville
[نوعی کلبه در کلکته هندوستان]
Goa
ایالتی ساحلی در غرب هندوستان
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
overland route
راه سفر به هندوستان از دریای مدیترانه
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
koh i noor
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
goat hair
موی بز
[الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
congress party (indian national congress
حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
bloat
پف کرده
unconsciously
غش کرده
off the trail
پی گم کرده
bouffant
پف کرده
unconscious
غش کرده
puff pastry
پف کرده
beastby
کرده
infusion
دم کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
souffle
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
soufflTs
پف کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
infusions
دم کرده
gelid
یخ کرده
souffles
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
turgid
<adj.>
پف کرده
fucate
رنگ کرده
fubsy
قوز کرده
ghee
کره اب کرده
farci
دلمه کرده
fretty
اماس کرده
fecit
درست کرده
distent
ورم کرده
farthingale
دامن پف کرده
enrooted
ریشه کرده
farcie
دلمه کرده
deep rooted
ریشه کرده
smoothfaced
صاف کرده
blubbery
ورم کرده
educated
تحصیل کرده
risen
طلوع کرده
iced
خنک کرده
purified
پاک کرده
fled
فرار کرده
swollen
اماس کرده
begotten
تولید کرده
protuberant
باد کرده
rooted
ریشه کرده
sweated
عرق کرده
mistaken
اشتباه کرده
billowy
باد کرده
bendon
نیت کرده
beheld
مشاهده کرده
baggily
بطورباد کرده
strained
صاف کرده
pulled
خشک کرده
clarified
صاف کرده
grown
رشد کرده
sawn
اره کرده
whey
شیرچرخ کرده
ghi
کره اب کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
off the track
ازخط پی گم کرده
nodular
ورم کرده
let it be done
کرده شود
it is very easily done
کرده میشود
inwrought
از تو کار کرده
intumescent
اماس کرده
intumescent
باد کرده
in flower
شکوفه کرده
iced ppa
خنک کرده
overage
کم رشد کرده
self taught
تحصیل کرده
wedded
ازدواج کرده
tinned
قوطی کرده
restrained
لگام کرده
airless
گرفته یا دم کرده
warm infusion
چیز دم کرده
ventricular
باد کرده
tumid
اماس کرده
they have done their work
را کرده اند
testate
وصیت کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
chose
انتخاب کرده
picked
پاک کرده
getting
کسب کرده
decorated
زینت کرده
full-grown
رشدکامل کرده
carpeted
فرش کرده
full grown
رشدکامل کرده
inveterate
ریشه کرده
painted
رنگ کرده
tumescent
ورم کرده
grown-ups
رشد کرده
fried
سرخ کرده
deep-rooted
ریشه کرده
swollen
ورم کرده
hidden
پنهان کرده
indrawn
جذب کرده
gets
کسب کرده
bunged up
باد کرده
knotted
ازدحام کرده
unruffled
ارام کرده
shot
اصابت کرده
shots
اصابت کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
blown
ورم کرده
get
کسب کرده
refined
تمیز کرده
began
شروع کرده
grown-up
رشد کرده
cecils
قیمه سرخ کرده
clerisy
طبقه تحصیل کرده
grenadine
مرغ دلمه کرده
a fried sausage
یک سوسیس سرخ کرده
frying
گوشت سرخ کرده
tumescent
اماس کرده اماسیده
dried fruit
میوه خشک کرده
angrier
ورم کرده دژم
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
cursed with porerty
نفرین کرده به گدایی
saute
در روغن سرخ کرده
fry
گوشت سرخ کرده
i am f.caught
عجب گیری کرده ام
shaveling
ادم اصلاح کرده
you are mistaken
اشتباه کرده اید
turgescent
باد کرده پرطمطراق
cowslip tea
گل گاو زبان دم کرده
tumid
ورم کرده متورم
trigmous
سه بار عروسی کرده
stum
اب انگورتازه درخم کرده
they are on strike
اعتصاب کرده اند
de-
کرده را خنثی کردن
school drop out
ترک تحصیل کرده
ranker
افسر سربازی کرده
fries
گوشت سرخ کرده
The door is jammed.
در گیر کرده است.
married
عروسی کرده متاهل
magdalen or lene
فاحشه توبه کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
newlywed
تازه ازدواج کرده
Now you are picking on me.
حالادیگر به من بند کرده ای
the tribes are all up
طغیان کرده اند
cultured
مهذب تحصیل کرده
foreseen
پیش بینی کرده
ingrained
دیرینه ریشه کرده
self-educated
پیش خودتحصیل کرده
borne
تحمل کرده یاشده
forgotten
فراموش کرده یا شده
self educated
پیش خودتحصیل کرده
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
made up
مصنوعی بزک کرده
angry
ورم کرده دژم
broiled meat
گوشت سرخ کرده
neutralized
بیطرف کرده شده
begun
شروع کرده یا شده
made-up
مصنوعی بزک کرده
angriest
ورم کرده دژم
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
melba toast
نان سرخ کرده وبرشته
perjured
نقص عهد کرده دروغ
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
chip
سیب زمینی سرخ کرده
Our car was stuck in the
اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
passant
تصویرجانوریکه دست خودرابلند کرده
i own to having done it
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
contends
مخالفت کرده با رقابت کردن
You have rubbed your coat against some wet paint .
کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
if he has found it
اگر ان را پیدا کرده باشد
contended
مخالفت کرده با رقابت کردن
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com