Dictiornary-Farsi | قابلیت تحرک میدان ضعیف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
low feild mobility	قابلیت تحرک میدان ضعیف


Other Matches

airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
low field	میدان ضعیف
visibility	قابلیت دیدن میدان دید
softy	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softies	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softie	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
palled	ضعیف شدن ضعیف کردن
palls	ضعیف شدن ضعیف کردن
palling	ضعیف شدن ضعیف کردن
pall	ضعیف شدن ضعیف کردن
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
compound wound generator	ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court	میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
high intensity magnetic field	میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law	جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery	اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
weak constitution	بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
closure minefield	میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
stimulation	تحرک
movability	تحرک
stimulus	تحرک
locomotion	تحرک
mobiles	با تحرک
stirring	پر تحرک
mobile	با تحرک
stimuli	تحرک
mobility	تحرک
volubility	تحرک
dynamism	تحرک
mobility	قوه تحرک
mobility	تحرک یکان
reflates	تحرک بخشیدن
static	بدون تحرک
reflate	تحرک بخشیدن
reflated	تحرک بخشیدن
limiting ionic mobility	تحرک یونی حد
locomotor	نقص تحرک
locomotory	نقص تحرک
dynamism	قدرت تحرک
upward mobility	تحرک صعودی
vagile	دارای تحرک
vertical mobility	تحرک عمودی
vagility	دارای تحرک
reflating	تحرک بخشیدن
motion study	تحرک سنجی
geographical mobility	تحرک جغرافیائی
occupational mobility	تحرک شغلی
social mobility	تحرک اجتماعی
immobility	تحرک ناپذیری
cell animation	تحرک سلولی
immobility	عدم تحرک
downward mobility	تحرک نزولی
mobility ratio	نسبت تحرک
class mobility	تحرک طبقهای
mobility of capital	تحرک سرمایه
locomotive	وابسته به تحرک
ionic mobility	تحرک یونی
mobile	قابل تحرک
class mobility	تحرک طبقاتی
immobilization	عدم تحرک
mobiles	قابل تحرک
locomotives	وابسته به تحرک
horizontal mobility	تحرک افقی
low voltage distribution system	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
sticking point	نقطهی عدم تحرک
to reflate the economy	به اقتصاد تحرک بخشیدن
mobility of a charged particle	تحرک ذره باردار
thermotaxis	تحرک در اثر گرما
labor mobility	تحرک نیروی کار
locomotion	تحرک نقل وانتقال
horizontal social mobility	تحرک افقی اجتماعی
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
sticking points	نقطهی عدم تحرک
mobility of factors of production	تحرک عوامل تولید
factor mobility	تحرک عوامل تولید
mobility of labor	تحرک نیروی کار
squashes	پرتاب بدون تحرک زیاد
squashing	پرتاب بدون تحرک زیاد
squashed	پرتاب بدون تحرک زیاد
movement	گردش جابجا کردن تحرک
squash	پرتاب بدون تحرک زیاد
mobilization	بسیج کردن تحرک دادن
course	میدان تیر میدان
coursed	میدان تیر میدان
courses	میدان تیر میدان
catch up	تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
mobilization	به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
frictional unemployment	بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
hasty breaching	نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
adynamic	ضعیف
fainted	ضعیف
fragile	ضعیف
faintest	ضعیف
faints	ضعیف
languid	ضعیف
leans	ضعیف
poorest	ضعیف
poorer	ضعیف
poor	ضعیف
leaned	ضعیف
lean	ضعیف
faint	ضعیف
langorous	ضعیف
weak	ضعیف
anemic	ضعیف
slacks	ضعیف
poverty stricken	ضعیف
puny	ضعیف
slackest	ضعیف
poverty-stricken	ضعیف
slack	ضعیف
anile	ضعیف
feeblish	ضعیف
asthenic	ضعیف
languorous	ضعیف
pusillanimous	ضعیف
infirm	ضعیف
wonky	ضعیف
swipes	ضعیف
softest	ضعیف
soft	ضعیف
slender	ضعیف
faintish	ضعیف
weaker	ضعیف
weakling	ضعیف
weaklings	ضعیف
weakly	ضعیف
amateur	ضعیف
amateurs	ضعیف
defenceless	ضعیف
defective	ضعیف
fainter	ضعیف
sappy	ضعیف
weaknesses	ضعیف
weakest	ضعیف
softer	ضعیف
unnerves	ضعیف کردن
unnerved	ضعیف کردن
imbecile	ضعیف العقل
sapped	ضعیف کردن
sap	ضعیف کردن
saps	ضعیف کردن
unnerve	ضعیف کردن
unnerving	ضعیف کردن
gleams	نور ضعیف
low voltage line	خط فشار ضعیف
gleamed	نور ضعیف
dubs	بازیگر ضعیف
dubbed	بازیگر ضعیف
hen hearted	ضعیف القلب
dub	بازیگر ضعیف
gleam	نور ضعیف
imbeciles	ضعیف العقل
gleaming	نور ضعیف
attenuate	ضعیف کردن
shakiest	سست ضعیف
shaky	سست ضعیف
rickety	سست ضعیف
miskick	ضربه ضعیف
debilitate	ضعیف کردن
victims	حریف ضعیف
poorish	نسبتا ضعیف
poor lime	اهک ضعیف
lowered	ضعیف کردن
lowering	ضعیف کردن
lowers	ضعیف کردن
low	پایین ضعیف
dead colour	رنگ ضعیف
daff	ضعیف النفس
shakier	سست ضعیف
minor control	کنترل ضعیف
attenuated	ضعیف کردن
attenuates	ضعیف کردن
attenuating	ضعیف کردن
enfeeble	ضعیف کردن
weaken	ضعیف شدن
weakened	ضعیف شدن
weakening	ضعیف شدن
weakens	ضعیف شدن
fray	ضعیف کردن
frayed	ضعیف کردن
frays	ضعیف کردن
glimmerings	روشنایی ضعیف
glimmering	روشنایی ضعیف
glimmer	روشنایی ضعیف
glimmered	روشنایی ضعیف
glimmers	روشنایی ضعیف
puisne	ضعیف نارسا