English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
adaptableness قابلیت توافق
Search result with all words
adaptability قابلیت توافق و سازش
inadaptability عدم قابلیت توافق ناسازگاری
Other Matches
We have agreed in princeple . درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
interoperability قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
serviceability قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
accession قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
ductility قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
settlement توافق
analogies توافق
analogy توافق
settlements توافق
rapport توافق
agreements توافق
agreement توافق
adaptations توافق
adaptation توافق
coincidence توافق
conciliation توافق
concord توافق
accommodations توافق
accommodation توافق
concerts توافق
concert توافق
consistency توافق
coincidences توافق
band توافق
commensurableness توافق
bands توافق
concent توافق
to come to an understanding توافق
maladapted بی توافق
consent توافق
commensurability توافق
keeping توافق
consented توافق
consenting توافق
concurrence توافق
accords توافق
accorded توافق
accord توافق
consents توافق
synesis توافق معانی
dissidence عدم توافق
consistency توافق سازگاری
discordance عدم توافق
disconformity عدم توافق
speaking with prosecutor توافق باشاکی
consensus توافق عام
disparities عدم توافق
disparity عدم توافق
correspondence principle اصل توافق
conformation سازش توافق
reciprocal agreement توافق دو جانبه
mutual agreement توافق طرفین
maladjustment عدم توافق
maladjustments عدم توافق
inadaptable توافق ندادنی
adaptability توافق سازگاری
adaptation توافق سازش
inconsonantly باعدم توافق
adaptations توافق سازش
inharmoniousness عدم توافق
his painting lacked repose نقاشی وی توافق
harmonometer توافق سنج
maladaptation عدم توافق
breaches خطای رد یک توافق
consonance توافق صدا
master agreement توافق اولیه
frame agreement توافق اولیه
basic agreement توافق اولیه
concordat توافق دوستانه
conconancy توافق صدا
compromiser توافق کار
unilateral agreement توافق یک جانبه
arbitration agreement توافق بر حکمیت
reach an agreement به توافق رسیدن
plea agreement توافق مدافعه
collective agreement توافق جمعی
conformable قابل توافق
agreement of arguments توافق نشانوندها
agreement coefficient ضریب توافق
disagreement عدم توافق
disagreements عدم توافق
accompt سازگاری توافق
consistence توافق سازگاری
adaption توافق سازش
adaptiveness قوه توافق
outline agreement توافق اولیه
skeleton agreement توافق اولیه
breached خطای رد یک توافق
adhesion همبستگی توافق
accordance وفق توافق
modus vivendi توافق موقت
adaptable قابل توافق
understandings توافق تظر
deal توافق تجاری
deals توافق تجاری
maladjusted بی توافق دژسازگار
understanding توافق تظر
give-and-take آماده به توافق
breach خطای رد یک توافق
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
approve توافق در مورد چیزی
compromising توافق مصالحه کردن
compromises توافق مصالحه کردن
approves توافق در مورد چیزی
settlements حل و فصل توافق بنگاه
abidance رفتار برطبق توافق
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
discordantly از روی عدم توافق
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
skeleton agreement چهارچوب توافق [حقوق]
outline agreement چهارچوب توافق [حقوق]
consensus توافق ورضایت عمومی
variance مغایرت عدم توافق
plea bargain توافق مدافعه [حقوق]
approving توافق در مورد چیزی
compromise توافق مصالحه کردن
settlement حل و فصل توافق بنگاه
agreements معاهده و مقاطعهء توافق
agreement معاهده و مقاطعهء توافق
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
come to an agreement توافق حاصل کردن
inconsonance عدم توافق ناهماهنگی
odds عدم توافق مغایرت
conventionalization توافق با ایین و رسوم
agreement on partial payments توافق در پرداخت های قسطی
adequateness توافق داشتن متفق بودن
contract note سند مقاطعه توافق نامه
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
collusion توافق میان فروشندگان یک کالا
approval توافق برای استفاده از چیزی
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
undertaken توافق برای انجام کاری
undertake توافق برای انجام کاری
break خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
undertakes توافق برای انجام کاری
adhered توافق داشتن متفق بودن
adheres توافق داشتن متفق بودن
adhere توافق داشتن متفق بودن
inadaptable غیر قابل توافق ناسازگار
breaks خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
adhering توافق داشتن متفق بودن
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre- آنچه قبلا توافق شده است
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
pre آنچه قبلا توافق شده است
to come to an agreement یکدل شدن توافق حاصل کردن
private treaty معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
unless otherwise agreement مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
nodding تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
fashionableness توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
nods تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
combination توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
solvability قابلیت حل
solubility قابلیت حل
capacity قابلیت
capacities قابلیت
contemptibility قابلیت
abilities قابلیت
adaptability قابلیت
eligibility قابلیت
susceptibility قابلیت
competence قابلیت
ability قابلیت
habilitation قابلیت
competence قابلیت
credential قابلیت
qualification قابلیت
fitness قابلیت
capability قابلیت
skill قابلیت
exchange of instruments of ratification مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com