English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
visibility قابلیت دید قابل رویت بودن
Other Matches
payable at sight قابل پرداخت به محض رویت به رویت
visibility قابلیت رویت
sensible قابل درک قابل رویت
visible قابل رویت
apparent قابل رویت
macroscopic قابل رویت
visible نمایان قابل رویت
visibles کالاهای قابل رویت
inenarrable غیر قابل رویت
uncovered واضح قابل رویت غیر سری
helical ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
chip خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chips خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
extensible قابلیت تمدید قابل تعمیم
interoperability قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
apply قابل اجرا بودن
solvency قابل وصول بودن
applies قابل اجرا بودن
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
to hold water قابل قبول بودن
credibility قابل قبول بودن
serviceableness قابل استفاده بودن
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
memorability قابل یادداشت بودن
applying قابل اجرا بودن
disputability قابل اعتراض بودن
sociability قابل معاشرت بودن
remerkableness قابل ملاحظه بودن
bribable قابل رشوه بودن
to be valid قابل قبول بودن
serviceability قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
swimming capability قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
springs جهیدن قابل ارتجاع بودن
imperceptibility غیر قابل مشاهده بودن
irremovability غیر قابل عزل بودن
incomprehensibility غیر قابل فهم بودن
indivisibility غیر قابل تقسیم بودن
spring جهیدن قابل ارتجاع بودن
irrevocability غیر قابل فسخ بودن
indigestibility غیر قابل هضم بودن
to be available for delivery at short notice بلافاصله قابل تحویل بودن
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
reflectance قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility قابلیت کشش قابلیت تورق
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
at sight به رویت
sights رویت
sight رویت
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
at sight بمحض رویت
draft at sight برات به رویت
anchor in sight لنگر رویت شد
angle of sight زاویه رویت
sights رویت کردن
bill pay able at sight برات رویت
sight رویت کردن
seeing بینش رویت
option of inspection خیار رویت
sight draft برات به رویت
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
parallax-free <adj.> بدون اختلاف در رویت
preview قبلا رویت کردن
invisibles معاملات غیرقابل رویت
previews قبلا رویت کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
the pot calls the kettle black دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
Please face me when I'm talking to you. لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
What brazen cheek ! Ilike your impudence . بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
parallax اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید نافر
heliacal ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
subaqueous ranging طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
reflected code سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
pot calling the kettle black <idiom> دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
invisible assets دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
sights بازرسی کردن رویت کردن
sight بازرسی کردن رویت کردن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
achievable قابل وصول قابل تفریق
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable قابل معرفی قابل ارائه
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
combustible قابل سوزش قابل تراکم
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
abilities قابلیت
susceptibility قابلیت
eligibility قابلیت
contemptibility قابلیت
skill قابلیت
qualification قابلیت
credential قابلیت
competence قابلیت
competence قابلیت
ability قابلیت
habilitation قابلیت
solubility قابلیت حل
capability قابلیت
fitness قابلیت
solvability قابلیت حل
capacities قابلیت
capacity قابلیت
adaptability قابلیت
ignitability قابلیت احتراق
appealability قابلیت استیناف
ignitibility قابلیت احتراق
viability قابلیت زیستن
tempering quality قابلیت بهبود
fusibility قابلیت ذوب
viability قابلیت دوام
portability قابلیت حمل
viability قابلیت سوددهی
disabilities عدم قابلیت
alterability قابلیت تغییر
tensility قابلیت کشش
tensibility قابلیت کشش
tactility قابلیت لمس
fungibility قابلیت تعویض
ignitability قابلیت اشتعال
readability قابلیت خواندن
quench aging property قابلیت بهسازی
fusibility قابلیت گداز
swivelling feature قابلیت نوسان
punishability قابلیت مجازات
disability عدم قابلیت
preventability قابلیت جلوگیری
ground visibility قابلیت دیدزمینی
adaptableness قابلیت توافق
imitability قابلیت تقلید
predicability قابلیت اسناد
absorbency قابلیت جذب
habitability قابلیت سکنی
habitableness قابلیت سکونت
hardenability قابلیت سختی
presentability قابلیت ارائه
absorbability قابلیت جذب
reliableness قابلیت اعتماد
potability قابلیت حمل
reflectance قابلیت انعکاس
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com