Dictiornary-Farsi | قابلیت رویت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
visibility	قابلیت رویت


Search result with all words

visibility	قابلیت دید قابل رویت بودن
Other Matches

payable at sight	قابل پرداخت به محض رویت به رویت
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
at sight	به رویت
sight	رویت
sights	رویت
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
sight	رویت کردن
option of inspection	خیار رویت
macroscopic	قابل رویت
sights	رویت کردن
draft at sight	برات به رویت
sight draft	برات به رویت
apparent	قابل رویت
anchor in sight	لنگر رویت شد
angle of sight	زاویه رویت
at sight	بمحض رویت
seeing	بینش رویت
visible	قابل رویت
bill pay able at sight	برات رویت
previews	قبلا رویت کردن
visible	نمایان قابل رویت
preview	قبلا رویت کردن
parallax-free <adj.>	بدون اختلاف در رویت
inenarrable	غیر قابل رویت
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
visibles	کالاهای قابل رویت
uncovered	واضح قابل رویت غیر سری
prevue	قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
the pot calls the kettle black	دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
Please face me when I'm talking to you.	لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
What brazen cheek ! Ilike your impudence .	بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
heliacal	ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
parallax	اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید نافر
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
discrimination	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
chips	خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
helical	ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
chip	خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
reflected code	سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
angle of view	زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
pot calling the kettle black <idiom>	دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
invisible assets	دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
sight	بازرسی کردن رویت کردن
sights	بازرسی کردن رویت کردن
sensible	قابل درک قابل رویت
fitness	قابلیت
skill	قابلیت
qualification	قابلیت
credential	قابلیت
competence	قابلیت
contemptibility	قابلیت
habilitation	قابلیت
solvability	قابلیت حل
solubility	قابلیت حل
competence	قابلیت
capacity	قابلیت
ability	قابلیت
susceptibility	قابلیت
capability	قابلیت
abilities	قابلیت
adaptability	قابلیت
capacities	قابلیت
eligibility	قابلیت
preventability	قابلیت جلوگیری
reproducibility	قابلیت تکثیر
resectability	قابلیت برش
retractility	قابلیت انقباض
presentability	قابلیت ارائه
salability	قابلیت فروش
repeatability	قابلیت تکرار
renewability	قابلیت تجدید
quench aging property	قابلیت بهسازی
confidentiality	قابلیت اعتماد
reliableness	قابلیت اعتماد
susceptibility	قابلیت حساسسیت
punishability	قابلیت مجازات
reflectance	قابلیت انعکاس
readability	قابلیت خواندن
vendibility	قابلیت فروش
serializability	قابلیت تسلسل
serviceability	قابلیت استفاده
tempering quality	قابلیت بهبود
tensility	قابلیت کشش
tensibility	قابلیت کشش
swivelling feature	قابلیت نوسان
survivability	قابلیت باززیستی
suability	قابلیت تعقیب
tactility	قابلیت لمس
stretchability	قابلیت بسط
stickability	قابلیت محافظت
stickability	قابلیت مقاومت
solubility	قابلیت انحلال
disqualification	سلب قابلیت
disqualifications	سلب قابلیت
severability	قابلیت تقسیم
severability	قابلیت سواشدن
serviceability	قابلیت تعمیر
tenability	قابلیت تصرف
disabilities	عدم قابلیت
interpretability	قابلیت تفسیر
interpretability	قابلیت توجیه
efficiency	قابلیت کاردانی
machinability	قابلیت تراش
magnetic susceptibility	قابلیت مغناطیسی
hardenability	قابلیت سختی
malleability	قابلیت انعطاف
manageability	قابلیت اداره
elasticity	قابلیت ارتجاعی
interchangeability	قابلیت تعویض
interchangeability	قابلیت تبادل
ignitability	قابلیت احتراق
ignitibility	قابلیت احتراق
imitability	قابلیت تقلید
imputability	قابلیت اسناد
inaptly	با عدم قابلیت
elasticity	قابلیت ارتجاع
inflammability	قابلیت اشتعال
inheritability	قابلیت توارث
maneuverability	قابلیت مانور
meltability	قابلیت گداختن
portability	قابلیت حمل
portability	قابلیت انتقال
potability	قابلیت شرب
potability	قابلیت حمل
practicableness	قابلیت عبور
intelligibility	قابلیت فهم
predicability	قابلیت اسناد
portability	قابلیت ترابری
pliability	قابلیت خمیدگی
permeability	قابلیت تراوایی
motor ability	قابلیت حرکت
moveability	قابلیت حرکت
navigability	قابلیت کشتیرانی
opposability	قابلیت تقابل
conviviality	قابلیت امیزش
dis qualified	فاقد قابلیت
penetrability	قابلیت نفوذ
perceptibility	قابلیت درک
pregnability	قابلیت تسخیر
tenability	قابلیت نگهداری
reliability	قابلیت اطمینان
usefulness	قابلیت استفاده
provability	قابلیت اثبات
reliability	قابلیت اعتماد
applicability	قابلیت اجرا
application [applicability]	قابلیت اجرا
availability	قابلیت اجرا
usability	قابلیت اجرا
usefulness	قابلیت اجرا
applicability	قابلیت استفاده
reliability	قابلیت اطمینان
failure safety	قابلیت اطمینان
failure safety	قابلیت اعتماد
reliability	قابلیت اعتماد
application [applicability]	قابلیت استفاده
tolerability	قابلیت پذیرش
versatility	قابلیت تغییر
vibratility	: قابلیت ارتعاش
viability	قابلیت سوددهی
volatileness	قابلیت تبخیر
weldability	قابلیت جوشکاری
wettability	قابلیت خیسی
viability	قابلیت دوام
viability	قابلیت زیستن
veniality	قابلیت اغماض
usability	قابلیت استفاده
trafficability	قابلیت عبور
trannlatability	قابلیت ترجمه
trannlatability	قابلیت انقال
transmissibility	قابلیت فرستادن
transmissibility	قابلیت انتقال
transportability	قابلیت حمل
trustiness	قابلیت اعتماد
trustworthiness	قابلیت اعتماد
availability	قابلیت استفاده
throughput	قابلیت عبوردهی
ignitability	قابلیت اشتعال
flexibility	قابلیت انعطاف
pourability	قابلیت ریزش
dependable	قابلیت اطمینان
communicability	قابلیت ارتباط
compactibility	قابلیت تراکم
comparableness	قابلیت مقایسه
extensibility	قابلیت کشش
extensibility	قابلیت تمدید
explosiveness	قابلیت انفجار
expansibility	قابلیت انبساط
expandability	قابلیت توسعه