Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
comparable
قابلیت مقایسه قیاس پذیر
Other Matches
commensurability
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
comparability
قابلیت قیاس
comparableness
قابلیت مقایسه
to contrast
[with]
مقایسه کردن با
[برابرکردن برای مقایسه]
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
accession
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility
قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
abduction
قیاس
proportions
قیاس
proportion
قیاس
analogies
قیاس
immeasurable
بی قیاس
spanless
بی قیاس
induction
قیاس
analogically
به قیاس
comparsion
قیاس
deduction
قیاس
inductions
قیاس
immensurable
بی قیاس
analogy
قیاس
syllogism
قیاس
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
postulate
قیاس منطقی
postulated
قیاس منطقی
postulating
قیاس منطقی
syllogism
قیاس منطقی
parables
قیاس نمونه
syllogism
قیاس صوری
postulates
قیاس منطقی
inductively
بطور قیاس
enthymeme
قیاس اضماری
paralogism
قیاس نادرست
paralogism
قیاس کاذب
paradoxes
قیاس ضد و نقیض
analogous
قابل قیاس
analogical
قابل قیاس
parity
قیاس مشابهت
analog
شی قابل قیاس
extrapolations
قیاس گیری
paradox
قیاس ضد و نقیض
parable
قیاس نمونه
deductively
از راه قیاس
majorpremise
کبرای قیاس
postulation
قیاس منطقی
extrapolation
قیاس گیری
analogues
شی قابل قیاس
analogue
شی قابل قیاس
comparand
قیاس شونده
analogize
قیاس کردن
topology
قیاس بمکان
partisans of analogy
اهل قیاس
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
parity of reasoning
قیاس یا شباهت استدلال
priori
از راه قیاس قیاسی
modus ponens
قیاس استثنایی
[ریاضی]
propositioned
مقصود قیاس منطقی
paralpgize
قیاس نادرست ساختن
chronometry
علم قیاس زمان
propositioning
مقصود قیاس منطقی
analogist
قیاس و استدلال کننده
minor term
صغرای قیاس منطقی
proposition
مقصود قیاس منطقی
induction
قیاس کل از جزء استنتاج
lemma
صغرای قیاس منطقی
noetic
ذهنی قیاس منطقی
propositions
مقصود قیاس منطقی
incomparable
غیر قابل قیاس
inductions
قیاس کل از جزء استنتاج
extrapolate
قیاس کردن استقراء نمودن
stoicheiometry
فن قیاس اوزان اتمی عناصربایکدیگر
elenchus
رد ازروی قیاس و صغری وکبری
extrapolates
قیاس کردن استقراء نمودن
premised
صغری وکبرای قیاس منطقی
extrapolating
قیاس کردن استقراء نمودن
premise
صغری وکبرای قیاس منطقی
extrapolated
قیاس کردن استقراء نمودن
lattice analogy
روش قیاس به تیر مشبک
premisses
صغری وکبرای قیاس منطقی
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
postulating
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulate
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
lemma
کبرای قیاس منطقی اصل موضوع
postulates
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
middle term
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
subcontrariety
رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
mnemonics
روش تقویت هوش وحافظه از راه قیاس منطقی
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
comparisons
مقایسه
collations
مقایسه
collation
مقایسه
datum line
خط مقایسه
analogies
مقایسه
comparison
مقایسه
resemblance
مقایسه
analogy
مقایسه
incomparable
غیرقابل مقایسه
comparing
مقایسه کردن
compared
مقایسه کردن
incomparable
مقایسه ناپذیر
compare
مقایسه کردن
compares
مقایسه کردن
comparison
روش مقایسه
datum
سطح مقایسه
comparisons
روش مقایسه
comparatively
بطور مقایسه
even parity
مقایسه زوج
analogous
قابل مقایسه
comparison operator
عملگر مقایسه
odd parity
مقایسه فرد
logical comparison
مقایسه منطقی
parity error
غلط مقایسه
parity checking
بازبینی مقایسه
parity bit
بیت مقایسه
contrast
مقایسه کردن
incommensurable
مقایسه ناپذیر
no parity
عدم مقایسه
incomparability
مقایسه ناپذیری
cf
مقایسه شود
refrence
مبنای مقایسه
to make comparisons
مقایسه کردن
assimilatc
مقایسه نمودن
to draw comparisons
مقایسه کردن
parity error
خطای مقایسه
frequency comparison
مقایسه فرکانس
comparator
مقایسه کننده
contrasts
مقایسه کردن
contrasting
مقایسه کردن
contrasted
مقایسه کردن
nescience
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
comparator
وسیله انجام مقایسه
between
دربین درمقام مقایسه
a beauty and an elegance beyond
[ without]
compare
زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
to bear comparison with
قابل مقایسه بودن با
to stand comparison with
قابل مقایسه بودن با
tape comparator
مقایسه کننده نوار
paired comparisons method
روش مقایسه جفتی
table comparator
مقایسه کننده نوارها
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
measure
مقایسه کردن سنجش
comparative philology
علم مقایسه زبانها
by comparison
وقتی مقایسه می شوند
A comparison of theory and practice.
مقایسه ای از نظری و عمل.
comparative gage
دستگاه مقایسه کننده
comparably
بطور قابل مقایسه
a comparison of the brain to a computer
مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
incomparability
غیر قابل مقایسه
VBScript
مقایسه شود با JAVA SCRIPT
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
proportion
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
parity error
اشتباه مقایسه خطای توازن
to drow a p between two
دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
relational database management system
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
document comparison utility
برنامه کمکی مقایسه مدارک
relational database
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
That's a poor comparison.
این مقایسه ای نا مناسب است.
priorities
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
not a patch on
به هیچ طرف مقایسه نیست با
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
priority
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
proportions
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
a comparison of men's salaries with those of women
مقایسه حقوق مردان با زنان
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
The comparison is misleading
[flawed]
.
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
cost effectiveness
سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
a comparison between European and Japanese schools
مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
to be out of all proportion to something
غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain
مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards.
میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
collated
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com