Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
applicable
قابل اجراء
enforceable
قابل اجراء
applicatory
قابل اجراء
Other Matches
ministration
اجراء
fulfillment
اجراء
performances
اجراء
performance
اجراء
implement
اسباب اجراء
impracticable
اجراء نشدنی
implementing
اسباب اجراء
implemented
اسباب اجراء
implements
اسباب اجراء
applicability
قابلیت اجراء
load and go
بار کنش و اجراء
purview
قلمرو اجراء چشم رس
apparitor
چاووش مامور اجراء
histrionics
اجراء نمایش فاهرسازی
infeasible
غیر عملی اجراء نشدنی
abort
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborted
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
songfest
دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند
implementing
اجراء کردن تکمیل کردن
implemented
اجراء کردن تکمیل کردن
implement
اجراء کردن تکمیل کردن
implements
اجراء کردن تکمیل کردن
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
sensible
قابل درک قابل رویت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable
قابل
apt
قابل
thorough paced
قابل
soluble
قابل حل
abler
قابل
ablest
قابل
solvable
قابل حل
incapable
نا قابل
acceptor
قابل
dissoluble
قابل حل
able
قابل
sensible
قابل حس
good
قابل
qualified
قابل
transformative
قابل تغییر
tractile
قابل کشش
limpsy
قابل انحناء
tractile
قابل اتساع
leviable
قابل تحمیل
crystallizable
قابل تبلور
criticizable
قابل انتقاد
arguable
قابل بحث
traceable
قابل تعقیب
limpsey
قابل انحناء
licensable
قابل اجازه
procurable
قابل حصول
obtainable
قابل حصول
crescive
قابل رشد
acceptable
قابل پذیرش
passable
قابل عبور
acceptable
قابل قبول
recoverable
قابل وصول
accountable
قابل توضیح
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
changeable
قابل تغییر
arguably
قابل بحث
passable
قابل قبول
believable
قابل قبول
amenable
قابل جوابگویی
plausible
قابل استماع
liable
قابل اطمینان
limsy
قابل انحناء
conveyable
قابل رساندن
superimposable
قابل تحمیل
superimposable
قابل تزاید
superposable
قابل انطباق
supportable
قابل تحمل
supposable
قابل فرض
contradictable
قابل تکذیب
swimmable
قابل شناوری
controllable
قابل نظارت
controllable
قابل کنترل
liveable
قابل زندگی
temptable
قابل اغوا
terminable
<adj.>
قابل فسخ
superimposable
قابل اضافه
contractile
قابل انقباض
soundable
قابل ایجادصوت
consignable
قابل ارسال یا
observable
قابل مراعات
construable
قابل تفسیر
knowable
قابل دانستن
spareable
قابل امساک
constructible
قابل ساختن
statutable
قابل تقنین
contestable
قابل اعتراض
continuable
قابل ادامه
suable
قابل پیگرد
submergible
قابل فروکردن در اب
submersible
قابل شناوری
elastic
قابل ارتجاع
divisible
قابل تقسیم
liveable
قابل زیستن
livable
قابل زندگی
livable
قابل معاشرت
considerable
قابل توجه
to come into operation
قابل اجراشدن
livable
قابل زیستن
employable
قابل استخدام
conveyable
قابل انتقال
correctable
قابل تصحیح
emendable
قابل تصحیح
pitiable
قابل ترحم
to come into effect
قابل اجراشدن
to take effect
قابل اجراشدن
controvertible
قابل اعتراض
newsworthy
قابل انتشار
thankworthy
قابل سپاسگزاری
controvertible
قابل مباحثه
thinkable
قابل فکر
liveable
قابل معاشرت
titratable
قابل عیارگیری
opens
قابل بحث
opened
قابل بحث
open
قابل بحث
extendable
قابل تعمیم
extendable
قابل تمدید
traceable
قابل ردیابی
cultivable
قابل کشت
remarkable
قابل توجه
diffusible
قابل انتشار
reversible
قابل نقض
permeable
قابل نفوذ
dilatable
قابل اتساع
diminishable
قابل کاستن
irrecusable
غیر قابل رد
dirigible
قابل هدایت
vaporizable
قابل تبخیر
discountable
قابل کسر
discoverable
قابل کشف
discriminable
قابل تمیز
discussable
قابل بحث
discussible
قابل بحث
applicable
قابل اطلاق
excitable
قابل تحریک
inflammable
قابل اشتعال
determinable
قابل تعیین
serviceable
قابل استفاده
mobile
قابل تحرک
expendable
قابل خرج
detonable
قابل انفجار
realizable
قابل تحقق
pardonable
قابل بخشیدن
realizable
قابل درک
sociable
قابل معاشرت
detonatable
قابل انفجار
adaptable
قابل توافق
tolerable
قابل قبول
tolerable
قابل تحمل
flammable
قابل اشتعال
dislikable
قابل تنفر
dislikeable
قابل تنفر
dividable
قابل تقسیم
warrantable
قابل گواهی
inventible
قابل جعل
inventible
قابل اختراع
willable
قابل اراده
willable
قابل اعمال
investigable
قابل رسیدگی
interconvertible
قابل تبدیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com