English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
claimable قابل ادعا
Search result with all words
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
Other Matches
claim ادعا
postulating ادعا
postulates ادعا
postulated ادعا
postulate ادعا
pretension ادعا
pretensions ادعا
cl ادعا
averment ادعا
unassuming بی ادعا
claims ادعا
claiming ادعا
claimed ادعا
protestations ادعا
posit ادعا
allegation ادعا
allegations ادعا
assertion ادعا
protestation ادعا
plea ادعا
asseveration ادعا
pleas ادعا
acclaim ادعا کردن
pretences بهانه ادعا
assertor ادعا کننده
professes ادعا کردن
purporst مفاد ادعا
pretenses بهانه ادعا
reclaimable ادعا پذیر
professing ادعا کردن
assertive ادعا کننده
bill of indicment ادعا نامه
pretense بهانه ادعا
estopel مانع ادعا
acclaimed ادعا کردن
pretence بهانه ادعا
contend ادعا کردن
contended ادعا کردن
asserting ادعا کردن
lay claim to ادعا کردن
asserted ادعا کردن
assert ادعا کردن
contends ادعا کردن
asserts ادعا کردن
to put in for ادعا کردن
acclaiming ادعا کردن
acclaims ادعا کردن
professed ادعا شده
profess ادعا کردن
re claim مجددا ادعا کردن
assertion تایید ادعا افهارنامه
professing ادعا یا افهار کردن
profess ادعا یا افهار کردن
professes ادعا یا افهار کردن
pretend to دعوی یا ادعا کردن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
burden of proof مسئوولیت اثبات ادعا
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
professed love محبت ادعا شده
claims مدعی به مطالبات ادعا کردن
right of begin حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claims دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out با لاف گزاف ادعا کردن
i do not pretend to sing well من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
claiming مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver صرف نظر کردن از ادعا
disclaimer رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimers رفع کننده ادعا یا مسئولیت
claimed دادخواست ادعانامه ادعا کردن
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
achievable قابل وصول قابل تفریق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
sensible قابل درک قابل رویت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
combustible قابل سوزش قابل تراکم
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presumable قابل استنباط قابل استفاده
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
ablest قابل
apt قابل
abler قابل
acceptor قابل
good قابل
soluble قابل حل
qualified قابل
able قابل
incapable نا قابل
solvable قابل حل
dissoluble قابل حل
capable قابل
thorough paced قابل
sensible قابل حس
voidable <adj.> قابل فسخ
voidable <adj.> قابل لغو
pronounceable قابل تلفظ
eludible قابل گریز
knowable قابل دانستن
voidable <adj.> قابل ابطال
dislikable قابل تنفر
treatable قابل درمان
utilizable <adj.> قابل مصرف
distillable قابل تقطیر
distributable قابل توزیع
dividable قابل تقسیم
eradicable قابل استیصال
enforcible قابل اجرا
propagable قابل ترویج
treatable قابل بحث
propagable قابل تکثیر
producible قابل تولید
propagable قابل تبلیغ
erectile قابل نعوظ
variative قابل تغییر
superimposable قابل تزاید
discoverable قابل کشف
discriminable قابل تمیز
discussable قابل بحث
discussible قابل بحث
unifiable قابل اتحاد
unifiable قابل هم رنگی
selectively قابل انتخاب
negotiates قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
vaporizable قابل تبخیر
eligible قابل انتخاب
prosecutable قابل تعقیب
drinkable قابل اشامیدن
displaceable قابل تغییر
negotiated قابل انتقال
selective قابل انتخاب
disputable قابل بحث
vibratile قابل اهتزاز
trig قابل اعتماد
dirigible قابل هدایت
observable قابل مراعات
promotable قابل ترویج
effaceable قابل زدودن
separable قابل تفکیک
pursuable قابل تعقیب
dubitable قابل تردید
discountable قابل کسر
effable قابل تغییر
negotiate قابل انتقال
dislikeable قابل تنفر
preventible قابل جلوگیری
expansile قابل انبساط
faithworthy قابل اعتماد
pregnable قابل ابستنی
redeemable قابل ابتیاع
farmable قابل کشتکاری
objectionable قابل اعتراض
on hand <idiom> قابل دسترس
farmable قابل اجاره
vulnerable قابل حمله
farmeble قابل اجاره
comprehensible قابل درک
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
extractive قابل کشیدن
extractible قابل استخراج
handier قابل استفاده
expellable قابل اخراج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com