English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English Persian
appreciable قابل ارزیابی محسوس
appreciably قابل ارزیابی محسوس
Other Matches
ratable قابل ارزیابی
assessable قابل ارزیابی یا تقویم
inappreciable غیر قابل ارزیابی
imperceivable غیر قابل ادراک غیر محسوس
patents محسوس
phenomenally محسوس
tangible محسوس
patent محسوس
patented محسوس
patenting محسوس
tangibly محسوس
phenomenal محسوس
significance محسوس
sensible محسوس
concrete محسوس
pert Technique Review Evaluationand Program فن ارزیابی و بررسی برنامه Technique Review Evaluationand Project روش مرور و ارزیابی پروژه
tangible benefit سود محسوس
tangible property دارائی محسوس
sensed difference تفاوت محسوس
impalpable غیر محسوس
inappreciable غیر محسوس
sense datum شیی محسوس
just noticeable difference کمترین تفاوت محسوس
perceivable درک کردنی محسوس
palpably بطور محسوس یا اشکار
insensibly بطور غیر محسوس
phosphoresce بدون گرمای محسوس
jnd کمترین تفاوت محسوس
markedly بطور برجسته یا محسوس
sensibly بطور نمایان یا محسوس
incorporal مجرد غیر محسوس
inappreciative غیر محسوس جزئی
feel لمس کردن محسوس شدن
sense datum امر محسوس وقابل تحلیل
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
feels لمس کردن محسوس شدن
overt act عملی که در عالم خارج محسوس باشد
to melted in to another form بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
gradate بتدریج و بطور غیر محسوس تغییر رنگ دادن
civil damage assessment ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
area assessment ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
debounce جلوگیری از محسوس بسته شدنهای نادرست یا جعلی یک کلید یا سوئیچ
inflationary gap وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
estimated ارزیابی
appraisement ارزیابی
appraisals ارزیابی
evalution ارزیابی
valuations ارزیابی
appraisal ارزیابی
estimates ارزیابی
assessment ارزیابی
it was valued at rials 000 ارزیابی شد
attack assessment ارزیابی تک
valuation ارزیابی
estimate ارزیابی
evaluations ارزیابی
evaluation ارزیابی
cost accounting ارزیابی
estimating ارزیابی
assessments ارزیابی
indiction ارزیابی
attack assessment ارزیابی نتایج تک
assessed ارزیابی کردن
unverified <adj.> ارزیابی نشده
appraises ارزیابی کردن
assessing ارزیابی کردن
project evaluation ارزیابی طرح
assesses ارزیابی کردن
assess ارزیابی کردن
valued ارزیابی شده
appraised ارزیابی کردن
evaluated ارزیابی کردن
rates ارزیابی کردن
untested <adj.> ارزیابی نشده
uninspected <adj.> ارزیابی نشده
unexamined <adj.> ارزیابی نشده
unchecked <adj.> ارزیابی نشده
unaudited <adj.> ارزیابی نشده
job evaluation ارزیابی شغل
job costing ارزیابی هزینه ها
evaluates ارزیابی کردن
rate ارزیابی کردن
evaluating ارزیابی کردن
appraising ارزیابی کردن
enquire into ارزیابی کردن
valuation of stock ارزیابی موجودی
look into ارزیابی کردن
scrutinize ارزیابی کردن
survey ارزیابی کردن
revaluation ارزیابی مجدد
corporate appraisal ارزیابی شرکت
stock valuation ارزیابی موجودی
check ارزیابی کردن
bolt [examine] ارزیابی کردن
estimates ارزیابی تخمین
validation تصدیق ارزیابی
determine ارزیابی کردن
estimated ارزیابی تخمین
estimating ارزیابی تخمین
economic appraisal ارزیابی اقتصادی
holistic evalution ارزیابی کلی
examine ارزیابی کردن
personality assessment ارزیابی شخصیت
estimate ارزیابی تخمین
explore ارزیابی کردن
unevaluated <adj.> ارزیابی نشده
investigate ارزیابی کردن
make an evaluation ارزیابی کردن
evaluate ارزیابی کردن
study ارزیابی کردن
supplier evaluation ارزیابی فروشنده
reappraisals ارزیابی تازه
rated ارزیابی شده
reappraisal ارزیابی تازه
formative evaluation ارزیابی تکوینی
analyse [British] ارزیابی کردن
survey ارزیابی کردن
surveyed ارزیابی کردن
surveys ارزیابی کردن
appraise ارزیابی کردن
dissect [analyse] ارزیابی کردن
evaluate ارزیابی کردن
cost accountant متخصص ارزیابی
summative evaluation ارزیابی تلخیصی
assay ارزیابی کردن
inspect ارزیابی کردن
analyze [American] ارزیابی کردن
evaluation score نمره ارزیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
scout ارزیابی حریف اینده
scouted ارزیابی حریف اینده
scouts ارزیابی حریف اینده
rates سرعت ارزیابی کردن
rate سرعت ارزیابی کردن
assess جریمه کردن ارزیابی
loss assessment ارزیابی میزان خسارت
taxation of costs ارزیابی هزینههای دعوی
assesses جریمه کردن ارزیابی
reappraise دوباره ارزیابی کردن
marketing audit ارزیابی سیاستهای فروش
assessing جریمه کردن ارزیابی
aims ارزیابی کردن شمردن
assessed جریمه کردن ارزیابی
reappraises دوباره ارزیابی کردن
aimed ارزیابی کردن شمردن
reappraised دوباره ارزیابی کردن
aim ارزیابی کردن شمردن
appraisal تقویم ارزیابی کردن
appraisals تقویم ارزیابی کردن
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
revaluing دوباره ارزیابی کردن
appraisement تقویم و ارزیابی مال
revalues دوباره ارزیابی کردن
revalued دوباره ارزیابی کردن
revalue دوباره ارزیابی کردن
terrain evaluation ارزیابی وضع زمین
evaluations ارزیابی اخبار رسیده
reappraising دوباره ارزیابی کردن
evaluation report گزارش ارزیابی وضعیت
the concert of europe منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
evaluation ارزیابی کردن تقویم اخبار
estimates تخمین زدن ارزیابی کردن
estimate تخمین زدن ارزیابی کردن
social audit ارزیابی عملکرد اجتماعی موسسه
evaluations ارزیابی کردن تقویم اخبار
control and assessment team تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر
estimated تخمین زدن ارزیابی کردن
program evaluation review technique (per روش ارزیابی و بررسی برنامه
fitness report گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
estimating تخمین زدن ارزیابی کردن
assessment تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
atomistic evalution ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
assessments تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
army training and evaluation program برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
downy's will temperament test ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
terrain appreciation ارزیابی و بررسی وضع زمین منطقه از نظر نظامی
triage سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
trajectory scorer وسیله ارزیابی دقت و صحت مسیر سهمی گلوله
tangible costs هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
overrates بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
re axtent تجدید نظر در ارزیابی یامساحی زمین و خانه در اثراعتراض یکی از طرفین
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presentable قابل معرفی قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
sensible قابل درک قابل رویت
achievable قابل وصول قابل تفریق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com