Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
acclimatable
قابل اعتیاد
Other Matches
accustomedness
اعتیاد
addictedness
اعتیاد
narcotism
اعتیاد
consuetude
اعتیاد
addiction
اعتیاد
addict
اعتیاد دادن
heroinism
اعتیاد به هروئین
addict
عادت اعتیاد
monandry
اعتیاد به یک شوهر
opiomania
اعتیاد به تریاک
cold turkey
ترک اعتیاد
addicts
عادت اعتیاد
drug addiction
اعتیاد دارویی
urbanity
اعتیاد بزندگی شهری
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
hype
اعتیاد به مواد مخدره
drug addiction
اعتیاد به مواد مخدر
hyped
اعتیاد به مواد مخدره
hyped up
اعتیاد به مواد مخدره
hypes
اعتیاد به مواد مخدره
alcoholism
اعتیاد به نوشیدن الکل
urbanism
اعتیاد بزندگی شهری
hyping
اعتیاد به مواد مخدره
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
sensible
قابل درک قابل رویت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
dissoluble
قابل حل
able
قابل
abler
قابل
ablest
قابل
incapable
نا قابل
solvable
قابل حل
acceptor
قابل
soluble
قابل حل
good
قابل
sensible
قابل حس
thorough paced
قابل
qualified
قابل
capable
قابل
apt
قابل
piceous
قابل اشتعال
partible
قابل افراز
observable
قابل مراعات
pardoable
قابل عفو
inoculable
قابل تلقیح
nota bene
قابل توجه
separable
قابل تفکیک
elastic
قابل ارتجاع
knowable
قابل دانستن
plantable
قابل کشت
persuadable
قابل تشویق
operable
قابل علاج
open cheque
چک قابل انتقال
pasturable
قابل چرا
omissible
قابل حذف
numerable
قابل شمارش
operable
قابل درمان
namable
قابل ذکر
multiplicable
قابل تکثیر
justiciable
قابل دادرسی
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
noticeable
قابل توجه
irrecusable
غیر قابل رد
regrettable
قابل تاسف
irrigable
قابل ابیاری
judicable
قابل قضاوت
reproachable
قابل توبیخ
kenspeckle
قابل شناسایی
trustworthy
قابل اعتماد
leviable
قابل تحمیل
licensable
قابل اجازه
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limpsey
قابل انحناء
pivoting
قابل چرخش
investigable
قابل رسیدگی
interconvertible
قابل تبدیل
negotiable
قابل مذاکره
apparent
قابل رویت
inferable
قابل استنباط
inferible
قابل استنباط
imaginable
قابل درک
inflamable
قابل اشتعال
detectable
قابل کشف
inflective
قابل صرف
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
inheritable
قابل توارث
inquirable
قابل تحقیق
justifiable
قابل توجیه
insurable
قابل بیمه
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
mibeable
قابل استخراج
machinable
قابل تراش
minable
قابل استخراج
mistakable
قابل اشتباه
drinkable
قابل اشامیدن
mobilizable
قابل تجهیز
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
moot
قابل بحث
moveable
قابل تغییر
enforceable
قابل اجرا
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
liveable
قابل معاشرت
liveable
قابل زندگی
macroscopic
قابل رویت
maintainable
قابل نگاهداری
medicable
قابل معالجه
meltable
قابل ذوب
mentionable
قابل ذکر
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
multipliable
قابل تکثیر
newsworthy
قابل انتشار
reconcilable
قابل تلفیق
remittable
قابل پرداخت
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
reparable
قابل جبران
repeatable
قابل تکرار
replaceable
قابل تعویض
substitutable
قابل تعویض
representable
قابل عرضه
venial
قابل عفو
reimbursable
قابل پرداخت
regulable
قابل تعدیل
recoupable
قابل جبران
redeemable
قابل ابتیاع
objectionable
قابل اعتراض
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
vulnerable
قابل حمله
refrangible
قابل انکسار
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
registrable
قابل ثبت
remarkable
قابل توجه
reproducible
قابل تکثیر
returnable
قابل برگشت
reversible
قابل نقض
permeable
قابل نفوذ
revealable
قابل مکاشفه
revocable
قابل فسخ
revocable
قابل برگشت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com