English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English Persian
negligible قابل اغماض
remissible قابل اغماض
Search result with all words
venial قابل اغماض بخشیدنی
tolerance حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
tolerances حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
Other Matches
connivance اغماض
waived اغماض نمودن
waives اغماض نمودن
veniality قابلیت اغماض
condoning اغماض کردن
irremissible اغماض ناپذیر
condones اغماض کردن
towink at اغماض کردن
waiver صرفنظر اغماض
paraleipsis افهارضمن اغماض
condone اغماض کردن
condoned اغماض کردن
waive اغماض نمودن
tolerator اغماض کننده
sign a waiver قبول اغماض نمودن
tolerantly شکیبا اغماض کننده
tolerant شکیبا اغماض کننده
indulgently از روی اغماض و مساهله
winks چشمک اغماض کردن
paralipsis افهار ضمن اغماض
tolerance سعه نظر اغماض
tolerances سعه نظر اغماض
wink چشمک اغماض کردن
winked چشمک اغماض کردن
winking چشمک اغماض کردن
reclama تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
condonation اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
observable قابل مشاهده قابل گفتن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presumable قابل استنباط قابل استفاده
combustible قابل سوزش قابل تراکم
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
incapable نا قابل
sensible قابل حس
soluble قابل حل
capable قابل
good قابل
dissoluble قابل حل
able قابل
thorough paced قابل
solvable قابل حل
abler قابل
qualified قابل
ablest قابل
apt قابل
acceptor قابل
audible قابل شنوایی
sellable قابل فروش
submersible قابل شناوری
attributable قابل اسناد
reasonable قابل قبول
audible قابل شنیدن
perceptible قابل درک
submergible قابل فروکردن در اب
viable قابل دوام
negotiable قابل انتقال
superimposable قابل اضافه
practicable قابل اجرا
combustible قابل اشتعال
analogous قابل قیاس
soiothfast قابل اعتماد
soluble oil روغن قابل حل
soundable قابل ایجادصوت
spareable قابل امساک
detachable قابل تفکیک
detachable قابل تجزیه
analogous قابل مقایسه
registered قابل اهمیت
combustible قابل احتراق
shippable قابل ارسال
sustainable قابل تحمل
variant قابل تغییر
admirable <adj.> قابل تحسین
admirable <adj.> قابل پسند
verifiable قابل بازبینی
verifiable قابل رسیدگی
suable قابل پیگرد
negligible قابل فراموشی
statutable قابل تقنین
advisable قابل توصیه
seeable قابل دید
ameliorable قابل اصلاح
reproducible قابل تکثیر
accomplishable قابل اجرا
acclimatable قابل اعتیاد
acclamable قابل تحسین
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
acceptance limit حد قابل قبول
absorbable قابل جذب
absolvable قابل عفو
resistible قابل مقاومت
abrogable قابل نسخ
abrogable قابل الغاء
amendable قابل اصلاح
abatable قابل تخفیف
reputable قابل اطمینان
reputable قابل شهرت
aceptive قابل قبول
acquirable قابل حصول
alterable قابل تغییر
removable قابل عزل
alienable قابل انتقال
renderable قابل ارائه
affimable قابل تصدیق
admittable قابل تصدیق
admittable قابل قبول
rentable قابل اجاره
repairable قابل جبران
adducible قابل استدلال
reparable قابل جبران
repeatable قابل تکرار
replaceable قابل تعویض
substitutable قابل تعویض
representable قابل عرضه
reproachable قابل توبیخ
respirable قابل تنفس
sailable قابل هوابری
salvageable قابل نجات
adjustable قابل تطبیق
adjustable قابل تنظیم
satiable قابل اشباع
identifiable قابل شناسایی
scrutable قابل کشف
scrutable قابل درک
searchable قابل جستجو
predictably قابل پیشگویی
predictable قابل پیشگویی
seaworthy قابل دریانوردی
decipherable قابل استخراج
navigable قابل کشتیرانی
sailable قابل کشتیرانی
revokable قابل فسخ
explosive قابل انفجار
restorable قابل اعاده
returnable قابل برگشت
practicals قابل استفاده
practical <adj.> قابل استفاده
revealable قابل مکاشفه
profitable قابل استفاده
allowable قابل استفاده
allowable قابل قبول
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
pliable قابل انعطاف
revocable قابل رجوع
arable قابل کشتکاری
negotiable قابل معامله
voidable <adj.> قابل لغو
plausible قابل استماع
liable قابل اطمینان
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
procurable قابل حصول
obtainable قابل حصول
acceptable قابل پذیرش
acceptable قابل قبول
passable قابل عبور
passable قابل قبول
believable قابل قبول
arguably قابل بحث
amenable قابل جوابگویی
changeable قابل تغییر
warrantable قابل گواهی
voidable <adj.> قابل فسخ
opens قابل بحث
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com