Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
temptable
قابل اغوا
Other Matches
seducement
اغوا
gudgeon
اغوا
enticement
اغوا
inveglement
اغوا
instigation
اغوا
temptations
اغوا
temptation
اغوا
seduction
اغوا
allurement
اغوا
inveiglement
اغوا
sophistication
اغوا تحریف
seductive
اغوا کننده
inveigle
اغوا کردن
tempts
اغوا کردن
tempted
اغوا کردن
tempt
اغوا کردن
inveigler
اغوا کننده
inveigled
اغوا کردن
inveigles
اغوا کردن
inveigling
اغوا کردن
to lead away
اغوا کردن
hustler
اغوا کننده
hustlers
اغوا کننده
wile
اغوا کردن
entices
اغوا کردن
enticed
اغوا کردن
seductress
زن اغوا کننده
seduce
اغوا کردن
seduced
اغوا کردن
lothario
اغوا کننده
seduces
اغوا کردن
seducing
اغوا کردن
incite
اغوا کردن
incited
اغوا کردن
entice
اغوا کردن
inciting
اغوا کردن
incites
اغوا کردن
seducement
فریب وسیله اغوا
crimp
اغوا کردن گول
luring
فریفتن اغوا کردن
lures
فریفتن اغوا کردن
incitation
وادار سازی اغوا
crimped
اغوا کردن گول
lured
فریفتن اغوا کردن
lure
فریفتن اغوا کردن
crimps
اغوا کردن گول
seduction
دعوی فریب و اغوا
to instigate something
[negative]
اغوا کردن
[کار بدی]
tempting
اغوا کننده هوس انگیز
induce
اغوا کردن مجبور شدن
induced
اغوا کردن مجبور شدن
induces
اغوا کردن مجبور شدن
inducing
اغوا کردن مجبور شدن
incite to murder
اغوا کردن برای قتل عمد
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
sensible
قابل درک قابل رویت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
self induced
اغوا شده توسط نفس خود ایجاد شده در خود فرد
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
incapable
نا قابل
abler
قابل
able
قابل
qualified
قابل
thorough paced
قابل
soluble
قابل حل
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
ablest
قابل
good
قابل
solvable
قابل حل
apt
قابل
acceptor
قابل
sensible
قابل حس
farmeble
قابل کشتکاری
inferible
قابل استنباط
observable
قابل مراعات
separable
قابل تفکیک
flyable
قابل پرواز
knowable
قابل دانستن
farmeble
قابل اجاره
to come into operation
قابل اجراشدن
tractile
قابل اتساع
imitable
قابل تقلید
fermentable
قابل تخمیر
to come into effect
قابل اجراشدن
ignitable
قابل احتراق
heritable
قابل توارث
titratable
قابل عیارگیری
ignitable
قابل اشتعال
ignitible
قابل احتراق
to take effect
قابل اجراشدن
drinkable
قابل اشامیدن
fencible
قابل دفاع
healable
قابل ملاحظه
fathomable
قابل پیمایش
farmable
قابل اجاره
fordable
قابل عبور
fusile
قابل ذوب
gasifiable
قابل تبخیرgasworks
flege
قابل پرواز
fleeceable
قابل چیدن
traceable
قابل ردیابی
digestible
قابل هضم
generable
قابل تعمیم
eligible
قابل انتخاب
enforceable
قابل اجراء
fusil
قابل ذوب
salvageable
قابل نجات
forfeitable
قابل مجازات
forgeable
قابل اهنگری
fortifiable
قابل استحکام
fracturable
قابل شکست
fracturable
قابل انکسار
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
fungible
قابل تعویض
flightworthy
قابل پرواز
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
fissionable
قابل شکافت
pivoting
قابل چرخش
fissile
قابل انشقاق
fishable
قابل ماهیگیری
fiduciary
قابل اعتماد
fertilizable
قابل باروری
trustworthy
قابل اعتماد
traceable
قابل تعقیب
tractile
قابل کشش
fit for use
قابل استفاده
fit to eat
قابل خوردن
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
generable
قابل تولید
get at able
قابل حصول
governable
قابل حکومت
grantable
قابل اهداء
fixed format
قابل ثابت
grindable
قابل سایش
guidable
قابل راهنمایی
enforceable
قابل اجرا
elastic
قابل ارتجاع
irrigable
قابل ابیاری
supposable
قابل فرض
supportable
قابل تحمل
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
superposable
قابل انطباق
venial
قابل عفو
remarkable
قابل توجه
kenspeckle
قابل شناسایی
serviceable
قابل استفاده
expendable
قابل خرج
superimposable
قابل تزاید
interconvertible
قابل تبدیل
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
redeemable
قابل ابتیاع
inventible
قابل جعل
objectionable
قابل اعتراض
swimmable
قابل شناوری
vulnerable
قابل حمله
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
irrecusable
غیر قابل رد
realizable
قابل تحقق
realizable
قابل درک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com