English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
expressible قابل افهار بیان کردنی
Other Matches
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
wadeable کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
remark افهار بیان
remarked افهار بیان
remarking افهار بیان
remarks افهار بیان
bromides نمک الی یامعدنی اسید هیدروبرمیک افهار یا بیان مبتذل
bromide نمک الی یامعدنی اسید هیدروبرمیک افهار یا بیان مبتذل
ignoratio elenchi سفسطه منطقی که عبارت است از رد بیان یا افهار مخالف بابیان خود
impugnable رد کردنی قابل تکذیب
calculable براورد کردنی قابل اعتماد
presentative قابل تقدیم درک کردنی
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
useable قابل استفاده مصرف کردنی
usable قابل استفاده مصرف کردنی
vindicable قابل دفاع ثابت کردنی
inexpressible غیر قابل افهار
expessible قابل بیان
inenarrable غیر قابل بیان
punctuation marks نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
Orange Book مجموعه استانداردهای Philips که قالب ROM-CD قابل ضبط را بیان میکند
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
remark افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarks افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked افهار داشتن افهار نظریه دادن
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
erectile نصب کردنی قابل نصب
imaginable تصور کردنی قابل تصور
imaginal تصور کردنی قابل تصور
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
com file در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
solvency حل کردنی
rebuttable رد کردنی
refutable رد کردنی
rebuttable رو کردنی
rejectable رد کردنی
doable کردنی
confutable رد کردنی
forfoitable گم کردنی
discountable کم کردنی
challengeable رد کردنی
receivable دریافت کردنی
subjugable مطیع کردنی
dispensable صرفنظر کردنی
suggestible اشاره کردنی
relatable نقل کردنی
appraisable قیمت کردنی
separable جدا کردنی
notifiable اخطار کردنی
reprehensible سرزنش کردنی
suggestible پیشنهاد کردنی
applicative اعمال کردنی
subduable مطیع کردنی
refillable دوباره پر کردنی
leviable وضع کردنی
tamable رام کردنی
surmountable برطرف کردنی
referable مراجعه کردنی
calculable حساب کردنی
suppressible متوقف کردنی
supposable فرض کردنی
assurable بیمه کردنی
assumable فرض کردنی
leasable اجاره کردنی
dispensable معاف کردنی
partible جدا کردنی
participable شرکت کردنی
preachable وعظ کردنی
abolishable منسوخ کردنی
utilizable <adj.> مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> مصرف کردنی
useful <adj.> مصرف کردنی
usable <adj.> مصرف کردنی
suitable <adj.> مصرف کردنی
predicable اطلاق کردنی
persuadable وادار کردنی
persuasible وادار کردنی
seizable ضبط کردنی
satisfiable راضی کردنی
opposable مخالفت کردنی
quotable نقل کردنی
punishability مجازات کردنی
storable انبار کردنی
steerable هدایت کردنی
spendable خرج کردنی
applicable <adj.> مصرف کردنی
repealable لغو کردنی
adoptable اتخاذ کردنی
spottable پیدا کردنی
interchangeable با هم عوض کردنی
operable عمل کردنی
smokeable دود کردنی
tactile لمس کردنی
smokable دود کردنی
pracitcable گذار کردنی
collectable جمع کردنی
inflictable تحمیل کردنی
inducible وادار کردنی
weighable وزن کردنی
wettable خیس کردنی
resectable قطع کردنی
includible شامل کردنی
includable شامل کردنی
impotable وارد کردنی
eliminable بیرون کردنی
conceivable تصور کردنی
devisable تعبیه کردنی
vindicatory ثابت کردنی
wadable کپه کردنی
wadable توده کردنی
declinable صرف کردنی
defeasible فسخ کردنی
demurrable اشکال کردنی
denotable دلالت کردنی
deprivable محروم کردنی
importable وارد کردنی
enunciable اعلام کردنی
erasable پاک کردنی
palpable پرماسیدنی حس کردنی
farmable زراعت کردنی
fellable قطع کردنی
filterable صافی کردنی
filtrable صافی کردنی
defensible دفاع کردنی
framable درست کردنی
fixable محکم کردنی
extraditable تسلیم کردنی
tangible لمس کردنی
erectile راست کردنی
escapable فرار کردنی
excludable محروم کردنی
credible باور کردنی
extinguishable خاموش کردنی
fair game مسخره کردنی
tractable رام کردنی
tangibly لمس کردنی
fleeceable لخت کردنی
thinkable فکر کردنی
communicable ابلاغ کردنی
iterable تکرار کردنی
issuable صادر کردنی
interpretable تفسیر کردنی
compellable مجبور کردنی
condemnable محکوم کردنی
contrivable تدبیر کردنی
concealable پنهان کردنی
constrainable مجبور کردنی
conquerable فتح کردنی
tarnishable کدر کردنی
compassable احاطه کردنی
covetable طمع کردنی
triable ازمایش کردنی
collectible جمع کردنی
sinkable نشست کردنی
tameable رام کردنی
violable غصب کردنی
submergible غوطه ور کردنی
inscribable محاط کردنی
believable باور کردنی
insurable بیمه کردنی
vindicable حمایت کردنی
pracitcable عبور کردنی گذشتنی
saveable پس انداز کردنی اندوختنی
injection داروی تزریق کردنی
exigible خواستنی مطالبه کردنی
missiles اسلحه پرتاب کردنی
reprouducible دوباره درست کردنی
supposable تصور کردنی مفروض
tax-deductible کسر کردنی از مالیات
manipulatory با دست درست کردنی
manipular با دست درست کردنی
fixture لوازم نصب کردنی
eradicable قلع و قمع کردنی
bills receivable براتهای دریافت کردنی
perceivable مشاهده کردنی دیدنی
likely باور کردنی احتمالی
sinkable غرق کردنی یاشدنی
likly باور کردنی احتمالی
missile اسلحه پرتاب کردنی
likeliest باور کردنی احتمالی
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
traceable جستجو کردنی یافتنی
get at able یافتنی پیدا کردنی
likelier باور کردنی احتمالی
manageably بطور اداره کردنی
perceivable درک کردنی محسوس
testimony افهار
say so افهار
testimonies افهار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com