Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
defeasible
قابل القاء
Other Matches
inductions
القاء
induced
القاء
induce
القاء
induces
القاء
implantation
القاء
inducing
القاء
infusion
القاء
excitation
القاء
infusions
القاء
defeasance
القاء
induction
القاء
cross talk
القاء
inductance
القاء
implants
القاء کردن
implanted
القاء کردن
inspire
القاء کردن
implanting
القاء کردن
visual induction
القاء دیداری
implant
القاء کردن
inspiration
وحی القاء
excite
القاء کردن
excites
القاء کردن
induce in
القاء شدن در
induce in
القاء کردن در
non inductive
عدم القاء
suggestions
پیشنهاد القاء
self induction
خود القاء
suggestion
پیشنهاد القاء
magnetic induction
القاء مغناطیسی
inspires
القاء کردن
inducing
القاء کردن
induces
القاء کردن
induced
القاء کردن
induce
القاء کردن
autosuggestion
القاء بنفس
induction
برقراری القاء
inductions
برقراری القاء
intinction
ریزش القاء
induct
القاء کردن
inductor
واسطه القاء
induction method
طرز القاء
magnetic retenivity
القاء رماننس
inductance
ضریب القاء
inductive action
اثر القاء
excitant
وسیله القاء
inducted
القاء کردن
inducts
القاء کردن
inducting
القاء کردن
light induction
القاء تحریک نوری
infusing
القاء کردن بر انگیختن
induced drag
پسای القاء شده
induced current
جریان القاء شده
induced charge
بار القاء شده
infuses
القاء کردن بر انگیختن
infuse
القاء کردن بر انگیختن
illusion of space
القاء خاصیت فضایی
infused
القاء کردن بر انگیختن
induction circuit
مدار القاء کننده
induced voltage
ولتاژ القاء شده
induced radioactivity
رادیواکتیویته القاء شده
inductance
فرفیت القاء مغناطیسی
induced field
میدان القاء شده
antenna inductance
القاء گری انتن
induced velocity
سرعت القاء شده
inducing current
جریان القاء شده
induced noise
پارازیت القاء شده
induction in air
القاء یا اندوکسیون در هوا
induced oscillation
نوسان القاء شده
induced magnetism
مغناطیس القاء شده
instil doubts into one's mind
القاء شبهه کردن
induced conductivity
قابلیت هدایت القاء شده
induced magnetic field
میدان مغناطیسی القاء شده
induced field current
جریان تحریک القاء شده
induced electromotive force
نیروی الکتروموتوری القاء شده
capacitor start induction motor
موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
instills
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instils
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
instill
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instilled
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instil
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instilling
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
sensible
قابل درک قابل رویت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
achievable
قابل وصول قابل تفریق
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
magnetic flux
فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
good
قابل
acceptor
قابل
ablest
قابل
soluble
قابل حل
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
solvable
قابل حل
thorough paced
قابل
sensible
قابل حس
apt
قابل
qualified
قابل
abler
قابل
able
قابل
incapable
نا قابل
fracturable
قابل انکسار
knowable
قابل دانستن
flightworthy
قابل پرواز
digestible
قابل هضم
observable
قابل مراعات
expessible
قابل فهماندن
seaworthy
قابل دریانوردی
fusile
قابل ذوب
fusil
قابل ذوب
fungible
قابل تعویض
expessible
قابل بیان
expellable
قابل اخراج
expansile
قابل انبساط
drinkable
قابل اشامیدن
pivoting
قابل چرخش
enforceable
قابل اجراء
sellable
قابل فروش
enforceable
قابل اجرا
extractive
قابل کشیدن
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
fiduciary
قابل اعتماد
fishable
قابل ماهیگیری
fissile
قابل انشقاق
faithworthy
قابل اعتماد
fissionable
قابل شکافت
fit for use
قابل استفاده
eligible
قابل انتخاب
fertilizable
قابل باروری
fermentable
قابل تخمیر
farmable
قابل کشتکاری
farmable
قابل اجاره
farmeble
قابل اجاره
farmeble
قابل کشتکاری
extractible
قابل استخراج
extractable
قابل کشیدن
exterminable
قابل انقراض
fathomable
قابل پیمایش
fencible
قابل دفاع
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
extensile
قابل بسط
extensible
قابل تمدید
fit to eat
قابل خوردن
flyable
قابل پرواز
explainable
قابل شرح
fordable
قابل عبور
forfeitable
قابل مجازات
forgeable
قابل اهنگری
fortifiable
قابل استحکام
extensile
قابل کشش
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
fixed format
قابل ثابت
seeable
قابل دید
on hand
<idiom>
قابل دسترس
fleeceable
قابل چیدن
flege
قابل پرواز
separable
قابل تفکیک
extensile
قابل تعمیم
fracturable
قابل شکست
discernible
قابل تشخیص
discernible
قابل تمیز
commutable
قابل تغییر
redeemable
قابل ابتیاع
objectionable
قابل اعتراض
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com